گنجور

 
صفی علیشاه

ز عبدالضار و النافع شنو هم

که از حق یافت ضر و نفع عالم

شود مشهود او فعال مطلق

که ملک است از اراده او منسق

خود این معنی مگر در کشف احوال

اشارت باشد از توحید افعال

بفعال است او را کر و فری

نبیند خیر و شر و نفع و ضری

بود گویند شیطان مظهر ضر

ظهور نفع هم خضر پیمبر

صفی را نیز تحقیقی است محکم

نباشد ضر محض اصلا بعالم

کسی کایجاد عالم بر کرم کرد

شرور و ضر مطلق را عدم کرد

شروری گر بود هم باز خیر است

ضررها نفع نزد اهل سیر است

کشد نقاش شکل عقرب و مار

نه کلک اوست شر نه رنگ و طومار

همان کلکی که نقش سرو و گل بست

نقوش دیو و دد بر نظم کل بست

همه یک رنگ بود آن رنگ و این رنگ

تورا دل شد ز امر عارضی تنگ

عوارض را نباشد اعتباری

چو در هستی نباشدشان قراری

پس ار باشد شروری عارضاتند

ندارند اصل و معدوم الذواتند

بود پس ضار را معنی به نسبت

کز آن نسبت منظم گشت خلقت

شود چوب از وجود اره مضطر

در این نسبت ز بهر او بود ضر

ولی صد نفع از وی در نظام است

کز آن نجار آگه بالتمام است

ز بهر چوب هم نفع است باری

که گردد تختگاه شهریاری

پس ارشد ضربچوب از اره عاید

نشد شری بسوی اره وارد

بعالم فعل فاعل چون ثمر شد

به نسبت هم عیان در نفع و ضر شد

دگر بر ضد چو اشیا را توان یافت

کجا نفعی بدون ضرنشان یافت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode