گنجور

 
صفی علیشاه

بود پاک از حسد آنگاه دلقت

که وحشت باشد از اجماع خلقت

ملول از صحبت شاه و وزیری

گریزان از غنی و از فقیری

نباشد چشم نفع و دفعت از کس

بهر چیزی تو را باشد خدا بس

بجز حق نافعی و دافعی نیست

عطا و منع او را مانعی نیست

تو را کی یابد این معنی تحقق

بوقتی کز کسان بری تعلق

بغیری گو رسد از خلق چیزی

که پیش تو نیرزد بر پشیزی

تو افکندی ربود ار غیر بد نیست

در اینحال احتمالی از حسد نیست

تو را باید که ترک از جود باشد

مگر کان ترکت از مقصود باشد

در آنهم هست هست آثار و نشانی

که فهمند اهل معنی در زمانی