گنجور

 
صفی علیشاه

تو را شرح دگر باشد مناسب

هم از نفس و شئونش درمراتب

نباتی نفس کان رسم طبیعی است

کمال اول از جسم طبیعی است

بسوی آنچه زو گردد تولد

نماید تغذیه یابد تزاید

بپرس از نفس حیوانی که آن چیست

کمال اول از جسم طبیعی است

ز حیث درک جزئیات وارد

تحرک بالاراده در موارد

بفهم نفس انسانی بجا ایست

کمال اول از جسم طبیعی است

بسوی آن جهت کش در ظهورات

بود ادراک کلی در امورات

در آن افعال فکریه تدبر

بود او را بتکمیل تفکر

ز نفس ناطقه بشنو مجدد

که آنهم جوهری باشد مجرد

ز حیث ماده نسبت بذاتش

مجرد خوانده‌اند او را ثقاتش

تعلق باز او را اندر افعال

فلک را خود نفوس است این بمنوال

پس ارشد نفس تحت‌الامرسا کن

وز او دور اضطرابات معاین

شود زایل بکلی اضطرابش

که از شهوات بود آن انقلابش

خود آن بر مطمئنه گشت موسوم

که هم بر اهل تحقیق است معلوم

نشد ور بر سکون تام فایض

ولی با نفس شهوانی معارض

بود یعنی بدفع آن مصمم

تعرض باشدش بروی دمادم

باین معنی یقین لوامه باشد

پی دفع سواد جامعه باشد

نماید صاحب خود را ملامت

ز تقصیری که رفتش در اقامت

وگر یکباره ترک اعتراضش

بود از جرم و نبود انقباضش

سوی شیطان و شهوات و دواعی

بود بی‌مانعی پیوسته ساعی

مسمی دان که بر اماره گردید

دل اندر دفع او بیچاره گردید