گنجور

 
صفی علیشاه

گرت با صوره‌الحق است روئی

محمددان که صورت بند اوئی

خود این باشد اگر دانی مقامی

که هست آنرا محمد نیک نامی

تحقق باشد او را بر حقیقت

احدیت دگر هم واحدیت

گر اهل ذوق بودی داد تحقیق

احدیت دگر هم واحدیت

گر اهل ذوق بودی داد تحقیق

ترا می‌دادم اینجا بهر تشویق

ولی از عالم و جاهل چو این خلق

گرفتارند بر تقلید تا حلق

بسی من فیلسوفان را مقلد

بتقلیدات بینم هم مقید

نبرده هیچ بوی از علم و حکمت

حکم تحصیل کرده بهر صحبت

شود فارغ چو از تدریس اسفار

همان گاو است و تیر و سنگ عصار

مدان هر فیلسوفی کین چنینند

سبا هم کنجکاو و تیز بینند

غرض چون حال خلق این است چندی

زبان را در بیان بایست بندی

محمد صورت‌الحق است باری

حقیاق هم به او دارد قراری