گنجور

 
صفی علیشاه

متعال است آن اسمی که هر جا

ترقی ز اوست از ادنی ببالا

ز اشیاء هر چه را باید ز پستی

دهد رفعت با علی ذات هستی

مهیای علو باشد بهر قسم

علو و اعتلای اوست زین اسم

هر آنکس عبد او شد در تعلق

که این معنی در او یابد تحقق

توقف نیست او را در مقامی

بود اندر علوش اهتمامی

شود حاصل مرا او را هر کمالی

بود باهمت او پست حالی

نشد و اصل مقام و منظری را

که نارد در نظر عالی تری را

بود اندر شهودش اعتلائی

که قانع نیست بر حدی و جائی

رسد از طی منزلها بمقصد

بآنجایی که شیئی نیست موجود

بآنجایی که اصلا طی جا وحدنیست

بغیر از هستی ذات‌الاحد نیست

چنان داند که این اول مقام است

هزاران پله باقی تا ببام است

ورا در پله اول بود پا

کجا تا پله‌ها بردارد از جا

غرض جائی نگیرد هیچ آرام

نباشد هیچ بر آغازش انجام

از آن بر رب زدنی شد مخاطب

نبی کو را تحیر بود غالب

دلیلست اینکه هستی بی‌تناهیست

چو هست بنده شد هستی شاهی است

نباشد هستی حق را نهایت

نه اول هست بودش را نه غایت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode