گنجور

 
صفی علیشاه

تووصل آنوحدتی دان کو حقیقی است

بسویش انفصالی مطلقا نیست

از آن باشد مگر پیوند محکم

میان ظاهر و باطن مسلم

شود تعبیر هم از سبق رحمت

نبود آن سبق رحمت جز محبت

بآن «احببت ان اعرف» اشاره است

ظهورش را بعلت استعاره است

دگر تعبیر شد این وصل عظما

ز قیومت حق بهر اشیاء

باو شد متحد اوضاع کثرت

ببعضی متصل بعضی ز وحدت

شد آن مجمل بکثرتها مفصل

هم آخر متحد با اصل اول

ز حیث اتصال کل کثرت

که بعضی را به بعضی شد به نسبت

بکثرت اتحادی آمد از وصل

تفرق وحدتش هم یافت از فصل

تعدد یافت آن کو ببعدد بود

تفرق جست جمعی کو احد بود

شناسد گفت جعفر هر که از اصل

حرکت از سکون و فصل از وصل

رسد در حال توحیدش قراری

شود در معرفت کامل عیاری

بتعبیر دگر کانهم خطا نیست

مراد از وصل مطلق جز فنانیست

فنا عبدی در اوصافت یکتا

که آن باشد تحقق خود باسما

هم آن تعبیر بر احصای اسماست

که محصی را تحقق زان بمعناست

رسید اندر خبر کاحصای اسما

کند هر کس بود جنّت مرا ورا

نه هر محصی بجنت گشت داخل

مگر کورا معانی گشت حاصل