گنجور

 
صفی علیشاه

زاسم رافعست اینجمله رفعت

که در اشیاءست پیدا وین مزیت

تو عبدالرافع آنرا دان بواقع

که بر وی جلوه گر شد اسم رافع

در اشیاء هر چه بیند او بموقع

بیابد خویش را از جمله ارفع

چو آنها را بچشم غیر بیند

پس ارفع خویش را در سیر بیند

برفعت آنکه با حق در قیام است

تجلی از رفعیش بالتمام است

ولی در سیر تام این رتبه پست است

خودیت چون بجا از حق پرستست؟

خود اشیاء جمله لاشئیند و نابود

بعارف حق بود در جمله مشهود

چو حق مشهود گردد در حقیقت

کجا ماند بجا بر عبد رفعت

شود معدوم و مندک هستی وی

که بیند هستی حق ثابت از شیی

پس اشیاءرا ز خود پندارد ارفع

هم اکمل باشد این رؤیت هم انفع

بخفض آید چو بنده رفع حق دید

وجود مطلق اندر ماخلق دید

هر آن حق دید خود را در عدم یافت

ز حق پس رفعتی از این قدم یافت

هر آن یک زین دوشق را اعتبار است

صفی را شق ثانی اختیار است