گنجور

 
صفی علیشاه

دگر غیب‌المصون و غیب مکنون

عبارت دان ز سر ذات بیچون

نیابد کس بکنه ذات او راه

زکنه او بجز او نیست آگاه

مصون باشد ز استحضار اغیار

دگر مکنون ز ادراکات و ابصار

ز خود بنمود آثار و صفت را

معین کرد حد معرفت را

که بشناسند او را تا بآن حد

و زان پس راه عرفانش بود سد

بود آن حد مقام واحدیت

وزان پس نیست رسم از خلق و خلقت

مگر صوفی که اسرار از کمون گفت

خود آنرا غیب مکنون و مصون گفت