گنجور

 
صفی علیشاه

کنون بشنو که در ضمن مقالت

کنم واقف ز سر اتصالت

عیان عید باشد ذات خود را

بهستی متصل ذات الاحد را

ابا قطع نظر اندر کم و بیش

ز تقیید وجود عینی خویش

ز حق در نفی آثارت مجالی

شد ار پیدا بعین اتصالی

همانا بر کلامم بر نخوردی

باین تحقیق نیکو پی نبردی

دم رحمن چون بینی در شهودت

مددها کاید از شاه وجودت

بحدی تا که بینی هستی تو

باو باقیست بی همدستی تو

در اینجا خواست گرد افتراقت

تو رفتی آمد آنمه در وثاقت

نبود او جز تو مانع این دوئی بود

جدائیها زمائی و تویی بود

جدائیرا چو هشتی عین اوئی

نگنجد بین واحد تار موئی