گنجور

 
صفی علیشاه

ولیی عبد رزاقش بود نام

که از حق یافت رزقش وسعتی تام

کند پس بر عبادالله ایثار

برزق خویش و دارد شکر ازینکار

اگر خواهد دهد از نیم نانی

بعمری رزق بر خلق جهانی

شوند ار خلق یکجا مهیمانش

نیاید هیچ کم از سفره نانش

از آن رزق مبارک کش خداداد

بایثار او بکل ماسوا داد

کسی کو یبسط الرزقش نصیب است

بفیض من یشاالله قریب است

حق از خیرش جهانرا کرد آباد

برزق خلق بسط از خیر او داد

دهد رزاق مطلق بر خلایق

هر آن رزقی که در حالیست لایق

بود رزق بدن ماکول و ملبوس

دگر هم رزق حس ادراک محسوس

بود رزق خیال ادراک عالی

بر اشباح و صورهای خیالی

خود آن از ماده باشد مجرد

بمعنی دون مقدار اینست در حد

بتحقیق محقق رزق و هم است

معانیی که جزئی نزد فهم است

دگر هم رزق عقل است ار که دانی

علوم حقه و آن کلی معانی

بود پس واسطه کل عبد رازق

رسد هر رزق از وی بر خلایق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode