گنجور

 
صفی علیشاه

معلم اول آدم بر ملک بود

ملایک را معلم یک بیک بود

برایشان کرد او انباء‌ اسماء

بدستوری که دادش حقتعالی

حقیقت آدم او خودعین حق بود

در آن کسوت که دانی جلوه فرمود

ظهور واحدیت بود آدم

که مسجود ملک گردید و اکرم

ملک نسبت بآدم بود ناقص

که بود بود او عقل صرف و روح خالص

صفی را عقل و روح و قلب و تن بود

وی اکمل در ظهور ذولمنن بود

هر آدم کوشود در عین کثرت

مجرد از شئونات طبیعت

خود او را مظهریت باشد از حق

در او دارد تجلی ذات مطلق

خود آدم را از آن بر صورت خویش

بخوبی کرد خلق از حکمت خویش

تو را گویم بشرط محرمیت

که پوشید او لباس آدمیت

هر آنکس سجده او کرد دل دید

نبود ابلیس محرم آب و گل دید

بهر دوری بود قطبی و شاهی

بود هم ضد او ابلیس راهی

دگر گویند ارواح مکرم

که باشد نفس و عقل ابلیس و آدم

مراد از نفس دان اینجا طبیعت

که نبود هیچ با عقلش معیت