گنجور

 
صفی علیشاه

اگر خواهی ز معنای تصوف

یکی بشنو ز صوفی بی‌تکلف

تخلق آن باخلاق الهی است

شدن مرآت وجه الله کماهی است

تصوف ترک خویش و نفی غیر است

فراغت از ره و مقصود و سیر است

تصوف بی‌نیازی از دو کونست

تجرد از جهات لون لون است

تصوف باشد از امکان گذشتن

دو عالم را بزیر پای هشتن

تصوف را خدا داند که آن چیست

خدا داند که صوفی در جهان کیست

مکن در معنی صوفی توقف

که حق داناست بر سر تصوف

تصوف بی ز چند و بی ز چونست

ز هر وصفی که پنداری برون است

اگر خواهی تصوف با صفی باش

چو عنقا از نظرها مختفی باش

تصوف ترک نام و ترک ننگ است

بتحقیقش مجال لفظ تنگ است

تصوف نیست آن کزوی نشانی

توان دادن به تعریف و بیانی

یکی ز آثار او ترک دعاویست

دگر کتمان اسرار و معانیست