ز عبدالعدل گویم با تو حالی
تو هم بشنو بگوش اعتدالی
بود او مظهر عدل الهی
بزیر عدلش از مه تا بماهی
تجلی کرد ذات ذوالجلالش
باسم عدل در عین کمالش
پس او بالحق کند تعدیل در خلق
چو غرق بحر ذوالعدل است تا حلق
ز حق دارد وفا در حکم مطلق
بحق هر چه ذی حق است از حق
رساندن حق جلوه بربساتین
رساندن حق سبزی بر ریاحین
رساندن حق بریدن بخنجر
رساندن حق جنبیدن بصرصر
رساندن حق آب و رنگ بر گل
دگر هم حق شیدایی به بلبل
دگر برانگبین حق حلاوت
دگر بر یاسمن حق لطافت
دگر بر روز حق روشنائی
دگر برلیل حق تیره رائی
ادای حق هر شئی بدینسان
عدالت باشد اریابی تو آسان
تفاوتها باستحقاق اشیاءست
نه جبر است این حقوق جمله بر جاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.