سر خشم و غصب ببریده کی شد
بوقتی کت امید از خلق طی شد
چو خشمت از خلاف هر مراد است
امید ارشد مرادت هم بیاد است
امیدار شد دگر چون و چرا نیست
کجا باشد غضب چون مدعا نیست
زد ار است لگد ناری غضب هیچ
نداری چون امید از وی ادب هیچ
بشیئی تا هنوز امید و چشم است
بجای رأس غضب باقی و خشم است
مشو ایمن که هست افسرده مارت
بجنبش تیره سازد روزگارت
بدم از حلم گر جنبد فسونش
بکش چون شد زبون در بحر خونش
ز جا مگذار تا جنبد دگر بار
توقع یعنی از مخلوق بردار
خلایق را بجا هل باش تنها
که تنها را غضب نبود به تنها
میان خلق باش و منفرد باش
چو گشتی منفرد با کیست پرخاش
اگر وقتی خورد پایت بسنگی
نداری از چه با آن سنگ جنگی
خلایق را مدان جز سنگ و چوبی
که تا آئی بخشم از زشت و خوبی
از آن صوفی بچیزی نیست خشمش
که ناید جز خدا چیزی بچشمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.