گنجور

 
صفی علیشاه

بود آن صولت نفس عقورت

باستیلا چون باد دبورت

ز غرب طبع جسمانی بمشهور

و زد کش خواند عارف مغرب نور

دگر باد صبا کز مشرق آید

باستیلا چو روح مشفق آید

از آنرو گفت پیغمبر که نصرت

مرا بود از صبا در صبح رحمت

همان باد دبور آمد هلاکت

گروه عاد را با صد فلاکت

مرا یعنی از آنمشرق فتوح است

کز و اندر تموج باد روح است