گنجور

 
صفی علیشاه

بود عبدالحفیظ آنکو نگهدار

بود حقش ز سو حال و کردار

ز هر چیزیکه باشد نقص حالش

نگهدارد هم از ضعف و زوالش

بحق محفوظ از هر احتمال است

که آن دو راز رضای ذوالجلالست

کند حفظ خدائی ز او سرایت

بهر کس باشد او را در حمایت

نشسته تا کسی اندر حضورش

نیاید نا روائی در خطورش

شود هر کس در اوقاتی جلیسش

نگهدارد ز افکار خسیسش

دگر توفیق ار باشد رفیقت

نشان از معنیی بدهم دقیقت

حفیظ اسمی است کاشیاءرا کماهی

نگهدارد ز آسیب و تباهی

هر آن شیئی است در هر رتبه موجود

مگر حفظش بر او ظلیست ممدود

نگهدارد بگل طیب و تفرج

نگهدارد به یم عمق و تموج

نگهدارد حرارت را با آتش

نگهدارد بشمس این نور وتابش

نگهدارد فلک را بی ز استون

نگهدارد ملک را محو بیچون

بدینسان حفظ هر چیزی بجایش

نماید زیر دامان رسایش

کند این اسم بر هر کس تجلی

جهان یابد بحفظ او تسلی