گنجور

 
صفی علیشاه

حجابت عکس صورت‌های کونی‌ست

که جز آن بر تجلی مانعی نیست

چو در قلبت صورها منطبع شد

تجلی حقایق ممتنع شد

صورها را ز لوح قلب رد کن

تماشا پس در آن ذات‌الاحد کن

صور مانع ز وهاب الصور گشت

پس از رفع صور او جلوه‌گر گشت

هر آن نقش به جز حق در ضمیرت

حجابی دان به قلب مستنیرت

حجاب او تویی او بی‌حجاب است

صورها مر جمالش را نقاب است