گنجور

 
صفی علیشاه

یدان دو اسم را دان بالتقابل

بود فعل و قبولت گر تعقل

یکی اندر مقام فاعلیت

دگر باشد بوصف قابلیت

یکی باشد از آن دو اسم فاعل

دگر اندر مقابل باز قابل

یک اندر وجوب آمد بمیزان

دگر هم در مقابل حیث امکان

بامکان و وجوب اندر تقابل

شد اسماء حضرت او مجمع کل

بشیطان شد ز حق توبیخ هم ذم

که در سجده چه منعت داشت ز آدم

چو دیدی کامتحان خلق و خورا

بدست خود نمودم خلق او را

چو دانستی که جز حق نیست فاعل

هم آدم از قبول ماست قابل

غرض اسمیست اندر فاعلیت

مقابل باز هم در قابلیت

هر آن اسمیست ثابت بهر فاعل

بود هم بهر قابل در مقابل

ممیت و محیی اندر فاعلیت

حیات و موت اندر قابلیت

بنافع منتفع را دان مقابل

متضرر باسم ضار قابل

جهان بر پا از این فعل و قبولست

که واضح بالتقابل بر عقولست

تقابل را توان هم عام کردن

بفاعل منتسب در نام کردن

مقابل هم چنانکه نافع و ضار

بود دیگر لطیف و باز قهار

بقابل در تقابل دان مرادف

انیس و هائب و راجی و خائف

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode