شماره ۱ - مثنوی رزمیه (کذا) (قندهارنامه) : برازنده تاج و تخت و کلاه - خدیو جوان بخت عباس شاه
شماره ۲ - قطعه (در) تاریخ: چون به الهام الهی، گرداند - نام خود خسرو جمجاه، صفی
شماره ۳: گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را - رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
شماره ۴: سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا - انتظار تیر خواهد کشت نخجیر ترا
شماره ۵: تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را - نشکنم از چشمه کوثر خمار خویش را
شماره ۶: آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا - طشت آتش ریخت بر سر لاله حمرا مرا
شماره ۷: چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ - چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
شماره ۸: پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ - چون کنم در شیشه این سیماب آتش دیده را؟
شماره ۹: بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام - صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را
شماره ۱۰: نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را - آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را
شماره ۱۱: سر به دیوار ندامت می زند تدبیر ما - راه بیرون شد ندارد کوچه زنجیر ما
شماره ۱۲: کام خود از کوشش امید می گیریم ما - بخت اگر باشد نبات از بید می گیریم ما
شماره ۱۳: تا ز زیر سنگ می آید برون مجنون ما - محمل لیلی برون رفته است از هامون ما
شماره ۱۴: ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را - که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را
شماره ۱۵: (سپندی شد عقیق صبر در زیر زبان ما را - به داغ تشنگی تا چند سوزی زان لبان ما را؟)
شماره ۱۶: یکی صد شد ز گلچین برگ عشرت گلشن ما را - حمایت کرد مور از برق آفت خرمن ما را
شماره ۱۷: فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را - پر پرواز گردد چشم شوخت خواب سنگین را
شماره ۱۸: به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را - که جز گرد کدورت نیست حاصل خاکبازی را
شماره ۱۹: ز هجران که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟ - غزال دشت از چشم که دارد خوش نگاهی را؟
شماره ۲۰: نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! - که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما
شماره ۲۱: بزم عشق است میا از در عادت به درون - شیوه مردم بیگانه سلام است اینجا
شماره ۲۲: جان من رفتن ازین سینه بی کینه چرا؟ - روی گردان شدن از صحبت آیینه چرا؟
شماره ۲۳: گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا - خار در پیرهن چشم تر انداخت مرا
شماره ۲۴: نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا - که برآرد ز کدورت می گلرنگ مرا
شماره ۲۵: تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ - خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما
شماره ۲۶: رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما - پنجه در پنجه الماس کند تیشه ما
شماره ۲۷: صیقلی می شود از زخم زبان سینه ما - دم شمشیر بود صیقل آیینه ما
شماره ۲۸: رنگ بر روی گل آید ز وفاداری ما - سرو بر خویش ببالد ز هواداری ما
شماره ۲۹: زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا - نهال قد تو برهان عالم بالا
شماره ۳۰: (مده ز دست درین فصل جام صهبا را - که موج لاله به می شست روی صحرا را)
شماره ۳۱: اسیر ساخت به یک خنده نهان ما را - گشاده رویی گل کرد باغبان ما را
شماره ۳۲: در زیر بار مهره گل نیست دست ما - ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما
شماره ۳۳: غافل مشو ز رتبه شوق بلند ما - از ساق عرش (حلقه) رباید کمند ما
شماره ۳۴: قانع به جرعه نیست لب میگسار ما - میخانه را به آب رساند خمار ما
شماره ۳۵: تا کی به شعله ای نزند جوش داغ ما؟ - پیش از فتیله چند بسوزد چراغ ما؟
شماره ۳۶: (مردانه ازین خرقه سالوس برون آ - زن نیستی، از پرده ناموس برون آ)
شماره ۳۷: از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟ - از ناله بلبل چه خبر چوب قفس را؟
شماره ۳۸: بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را - گل غنچه به پابوس تو کرده است دهان را
شماره ۳۹: هر نگه صد کاسه خون می خورد - تا به مژگان می رساند خویش را
شماره ۴۰: چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟ - خار مانع نشود قافله ریگ روان را
شماره ۴۱: لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب - گنج از ویران، حضور دل ز درویشان طلب
شماره ۴۲: چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب - که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب!
شماره ۴۳: گر ز روی خود براندازی نقاب - پشت بر دیوار ماند آفتاب
شماره ۴۴: گل رخسار او در عالم آب - زند ترخنده بر یاقوت سیراب
شماره ۴۵: (ای لعل تو جان بخش ترا ز عیسی مشرب - چشم تو فریبنده تر از لولی مشرب)
شماره ۴۶: (حاجت از خاک مراد در میخانه طلب - دم همت ز لب خامش پیمانه طلب)
شماره ۴۷: هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست - هر که از فتراک سرپیچید بالینش سزاست
شماره ۴۸: سجده گاه بوسه من نقش پای او بس است - دست پیچ حسرتم زلف رسای او بس است
شماره ۴۹: شیوه ما گرد جانان بی خبر گردیدن است - گرد دل گردیدن ما گرد سر گردیدن است
شماره ۵۰: خاکساری مشرب و افتادگی دین من است - بالش خارای من از خواب سنگین من است
شماره ۵۱: چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟ - نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا
شماره ۵۲: خوش آن شبی که کنم مست دیده بانش را - به دست بوسه دهم خاک آستانش را
شماره ۵۳: سرشته اند به دیوانگی سرشت مرا - نمی توان به قلم داد خوب و زشت مرا
شماره ۵۴: ز ناز بوسه لب دلستان نداد مرا - به لب رسید مرا جان و جان نداد مرا
شماره ۵۵: نمی کشد دل غمگین به صبحگاه مرا - که دل ز چهره خندان شود سیاه مرا
شماره ۵۶: سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را - چه حاجت است به شمشیر تیزدستان را؟
شماره ۵۷: ز جلوه تو حیاتی است خاکساران را - که خون مرده شمارند آب حیوان را
شماره ۵۸: بهار مایه غفلت بود گرانان را - شکوفه پنبه گوش است باغبانان را
شماره ۵۹: به دست شانه مده زلف عنبرین بو را - به خود دراز مگردان زبان بدگو را
شماره ۶۰: چه نسبت است به روی تو روی آینه را؟ - که خشک کرد فروغ تو جوی آینه را
شماره ۶۱: چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را - به خاکیان بچشان رحمت الهی را
شماره ۶۲: گذشت عمر و نگردید پخته طینت ما - به آفتاب قیامت فتاد نوبت ما
شماره ۶۳: باقی به حق، ز خویش فنا می کند ترا - از عشق غافلی که چها می کند ترا
شماره ۶۴: کو باده تا به سنگ زنم جام عقل را؟ - از خط جام، حلقه کنم نام عقل را
شماره ۶۵: (از رحم بر زمین نزد آسمان مرا - دارد بپا برای نشان این کمان مرا)
شماره ۶۶: کو عشق تا به هم شکند هستی مرا؟ - ظاهر کند به عالمیان پستی مرا
شماره ۶۷: عیدست مرگ دست به هستی فشانده را - پروای باد نیست چراغ نشانده را
شماره ۶۸: مجنون کند فریب نگاهت غزاله را - بوی خوش تو تازه کند داغ لاله را
شماره ۶۹: غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است - روزی اهل تو کل همه جا آماده است
شماره ۷۰: آن که صد شیوه به آن چشم سخنگو داده است - چه اداها که به آن گوشه ابرو داده است
شماره ۷۱: لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است - نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است
شماره ۷۲: سبزه خط تو راه دل آگاه زده است - این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است
شماره ۷۳: داغ مشکینم که ناف لاله ها را سوخته است - از تب غیرت گل خورشید را افروخته است
شماره ۷۴: در غلط می افکند هر دم سپند بزم را - عکس رخسارت ز بس آیینه را افروخته است
شماره ۷۵: دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است - مرغ بی بال و پری در کوچه بند افتاده است
شماره ۷۶: بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده است - همچو داغ لاله نان ما به خون افتاده است
شماره ۷۷: تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است - گریه خونها خورده تا در چشم من جا کرده است
شماره ۷۸: بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است - باده گلرنگ ما گل بر سر مینا زده است
شماره ۷۹: از خمار خواب خوش یوسف به زندان آمده است - بد نبیند هر که خواب او پریشان آمده است
شماره ۸۰: گل ز تیغ غمزهاش در خاک و خون غلتیده است - چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
شماره ۸۱: آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است - آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است
شماره ۸۲: عشق پنهانی خنک چون ناز حسن خانگی است - شیوه های دلفریب عشق در دیوانگی است
شماره ۸۳: هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست - بر دل آسوده راه یک جهان آشوب بست
شماره ۸۴: چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بست - کی سمندر از وصال شعله بی باک بست؟
شماره ۸۵: بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست - چین چو جوهر عاقبت بر تیغ آن ابرو نشست
شماره ۸۶: بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست - گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست
شماره ۸۷: خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست - غم نگردد گرد آن محفل که غم پرداز هست
شماره ۸۸: در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست - هر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیست
شماره ۸۹: (آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست - بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
شماره ۹۰: ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیست - طوطیان را تخته مشقی به از آیینه نیست
شماره ۹۱: تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت - از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت
شماره ۹۲: در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت - غنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافت
شماره ۹۳: پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست - هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت
شماره ۹۴: به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت - نماید طوق قمری جلوه خلخال در پایت
شماره ۹۵: هر کجا قامت دلدار به دعوی برخاست - سرو چون زنگ ز آیینه قمری برخاست
شماره ۹۶: تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست - پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست
شماره ۹۷: پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است - در خرابات مغان ترک ادب آداب است
شماره ۹۸: پیش اشکم که خروشنده تر از سیلاب است - بحر را مهر خموشی به لب از گرداب است
شماره ۹۹: چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترست - پسته تنگ تو از بوسه شکرریزترست
شماره ۱۰۰: در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست - پشت این لشکر آگاه، دم شمشیرست
شماره ۱۰۱: فکر دنیای دنی کار خدانشناس است - هر چه در دل گذرد غیر خدا وسواس است
شماره ۱۰۲: چاره خاک نشینان به قضا ساختن است - پیش شمشیر حوادث سپر انداختن است
شماره ۱۰۳: تا به کام است فلک، خار گل پیرهن است - بخت تا سبز بود ساحت گلخن چمن است
شماره ۱۰۴: شور دریای وجود از سر پرشور من است - رقص مینای فلک از می پرزور من است
شماره ۱۰۵: اشک از گرمی آه دل من گلگون است - طره آه من از سلسله مجنون است
شماره ۱۰۶: نامه لاله که داغ جگرش مضمون است - چشم بر راه قبول نظر مجنون است
شماره ۱۰۷: یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است - چشم بد دور ازان ملک که حدش این است
شماره ۱۰۸: روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است - دست امیدم ازان سیب ذقن کوتاه است
شماره ۱۰۹: اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است - سخن سرد نسیم جگر سوخته است
شماره ۱۱۰: راحت و محنت عالم به هم آمیخته است - گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است
شماره ۱۱۱: دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است - چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است
شماره ۱۱۲: جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت - این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت
شماره ۱۱۳: دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت - گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت
شماره ۱۱۴: (دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت - ز چارموجه غم در دهان مار گریخت)
شماره ۱۱۵: مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست - کمند وحدت من چارموجه دریاست
شماره ۱۱۶: سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست - شبی که صبح ندارد سیاهکاری ماست
شماره ۱۱۷: ترا که پنبه گوش شعور سیماب است - نفس کشیدن محشر فسانه خواب است
شماره ۱۱۸: زبان شانه درازست بر سر عالم - به این که خدمت زلف تو حق شمشادست
شماره ۱۱۹: دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست - چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست
شماره ۱۲۰: ستاره سحر عشق چشم بیدارست - غبار لشکر غم ناله شرربارست
شماره ۱۲۱: ترا که خط بناگوش ابجد نازست - چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟
شماره ۱۲۲: کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست - زمین هند به آن تیرگی شکرخیزست
شماره ۱۲۳: تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است - میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است
شماره ۱۲۴: سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است - اتاقه سر مصحف کلام موزون است
شماره ۱۲۵: ز ناله ام در و بام قفس نگارین است - ز گریه ام چمن روزگار رنگین است
شماره ۱۲۶: هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست - چه وقت رفتن صحرا و سیر و صحبت توست؟
شماره ۱۲۷: حیرتکده چشم مرا خواب ندیده است - افتادگی اشک مرا آب ندیده است
شماره ۱۲۸: بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است - هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است
شماره ۱۲۹: اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است - کآبادی این طایفه موقوف خرابی است
شماره ۱۳۰: ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟ - بال و پر این طایفه از همت عالی است
شماره ۱۳۱: جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست - چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست
شماره ۱۳۲: جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست - در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست
شماره ۱۳۳: ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست - روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست
شماره ۱۳۴: در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست - در عالم حیرت ز تماشا خبری نیست
شماره ۱۳۵: هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت - امید شکرخند گل از چاک قفس داشت
شماره ۱۳۶: زاهدان را گوشه خلوت بس است - عارفان را نشأه وحدت بس است
شماره ۱۳۷: ای دل بی درد، آزادی بس است - این همه آزار ما دادی بس است
شماره ۱۳۸: در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست - آیینه صاف چون شد آیینه ساز پیداست
شماره ۱۳۹: سرکشم ز ابر بهاری گذشته است - شراب من از خوشگواری گذشته است
شماره ۱۴۰: غم پوشش برونم را گرفته است - خیال نان درونم را گرفته است
شماره ۱۴۱: ای که گفتی نگاه خیره تو - پرده شرم از میان برداشت:
شماره ۱۴۲: زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ - با بخت شور چند توان خورد آب تلخ
شماره ۱۴۳: شنیدم آنقدر از دوستان تلخ - که شد شیرینی جان در دهان تلخ
شماره ۱۴۴: زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد - خط گستاخ تو لب را بر لب کوثر نهاد
شماره ۱۴۵: سرو را از جلوه مستانه از جا میبرد - خنده او تلخکامی را ز صهبا میبرد
شماره ۱۴۶: عقل را از مغز بیرون داغ سودا میبرد - جذبه خورشید شبنم را به بالا میبرد
شماره ۱۴۷: اگر چه باغ جهان از وفای گل خالی است - به تن مباد سری کز هوای گل خالی است
شماره ۱۴۸: قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است - که عشق تازه عذاران بهار زنده دلی است
شماره ۱۴۹: ترا که برق بلا خوشه چین خرمن نیست - خبر ز حال من و تنگدستی من نیست
شماره ۱۵۰: خیال طره او در دل خراب گذشت - چه موج بود که مستانه بر حباب گذشت
شماره ۱۵۱: مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت - نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت
شماره ۱۵۲: ترخنده از عرق به می ناب زد رخت - باز این چه نقش بود که بر آب زد رخت
شماره ۱۵۳: هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست - می شد تمام و نکهت او در کدو بجاست
شماره ۱۵۴: ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست - حسن غریب را که شناسد وطن کجاست؟
شماره ۱۵۵: ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست - عمر دوباره سایه بالای دلبرست
شماره ۱۵۶: چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است - بر کاینات از ته ل خنده لایق است
شماره ۱۵۷: موج خطر سفینه اهل توکل است - در رهگذار راست روان تیغ کج پل است
شماره ۱۵۸: یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت - در قحط حسن، چشم گشودن چه لازم است؟
شماره ۱۵۹: امروز حسن خط به رخ او مسلم است - یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
شماره ۱۶۰: نرمی حصار عافیت جان روشن است - از موم پشت آینه بر کوه آهن است
شماره ۱۶۱: ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوست - طرز نگاه کردن چشم غزال ازوست
شماره ۱۶۲: تا عارضت ز آتش می برفروخته است - بر آسمان ستاره خورشید سوخته است
شماره ۱۶۳: زلفت که همچو شام غریبان گرفته است - صبح نشاط در ته دامان گرفته است
شماره ۱۶۴: از سرد مهری آتش شوقم فسرده است - روغن تلف مکن به چراغی که مرده است
شماره ۱۶۵: در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است - در توبه شکسته خرابات گم شده است
شماره ۱۶۶: خال تو ریشه در شکرستان دوانده است - در خط سبز، شهپر طوطی رسانده است
شماره ۱۶۷: دل بی خیال طایر شهپر بریده است - بی فکر روح پای به دامن کشیده است
شماره ۱۶۸: از پسته تو شور ملاحت چکیده است - صبح صباحت از گل رویت دمیده است
شماره ۱۶۹: آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است - خود را به زیر بال سمندر کشیده است
شماره ۱۷۰: دارد سری به کاکل او هر سری که هست - دربند اوست هر دل غم پروری که هست
شماره ۱۷۱: (در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست - در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)
شماره ۱۷۲: عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست - این برق را به مشت گیا احتیاج نیست
شماره ۱۷۳: بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست - بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست
شماره ۱۷۴: در گلشن وجود ره بوالفضول نیست - برگ خزان رسیده او بی اصول نیست
شماره ۱۷۵: بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت - صد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافت
شماره ۱۷۶: از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت - این ملک را به تیغ زبان می توان گرفت
شماره ۱۷۷: تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟ - از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت
شماره ۱۷۸: رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت است - خط گرد گل روی تو دیوار بهشت است
شماره ۱۷۹: رخسار تو شاداب تر از لاله طورست - شبنم گل سیراب ترا دیده شورست
شماره ۱۸۰: می بی نمک صحبت احباب حرام است - می چیست، گر انصاف بود آب حرام است
شماره ۱۸۱: آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است - در آخر بازار، فروشنده کریم است
شماره ۱۸۲: از وصل، ملال دل خرم نمکین است - در دامن گل گریه شبنم نمکین است
شماره ۱۸۳: روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست - چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست
شماره ۱۸۴: (راه سخنم معنی بسیار گرفته است - از جوش گل این رخنه دیوار گرفته است)
شماره ۱۸۶: از خموشی هرکه سر در جیب فکرت میبرد - در سخن از دیگران گوی سعادت میبرد
شماره ۱۸۷: ناله بلبل به بال شیون ما می پرد - چشم شبنم در هوای گلشن ما می پرد
شماره ۱۸۸: تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد - باغبان از خرمی گل را مبارک باد کرد
شماره ۱۸۹: کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد - صفحه آیینه را چون سینه شهباز کرد
شماره ۱۹۰: ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد - اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد
شماره ۱۹۱: (در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک - بلبل دون همت ما میل پروازی نکرد)
شماره ۱۹۲: بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد - سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد
شماره ۱۹۳: می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟ - روغن بادام چون ریگ روان را پرورد؟
شماره ۱۹۴: بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زد - شهپر پروانه سیلی بر رخ مهتاب زد
شماره ۱۹۵: من کیم تا دست امیدم به آن دامن رسد؟ - این مرا بس کز رهش گردی به چشم من رسد
شماره ۱۹۶: بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد - چار دیوار عناصر تنگنای گور شد
شماره ۱۹۷: تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شد - نافه تا افتاد دور از ناف آهو پیر شد
شماره ۱۹۸: از فضولی چشم بستم خار و گل همرنگ شد - گوش را کردم گران، هر نغمه سیرآهنگ شد
شماره ۱۹۹: دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد - تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد
شماره ۲۰۰: وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد - ماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشد
شماره ۲۰۱: هر قدر نقاش نقش او به دقت میکشد - چون نظر بر رویش اندازد خجالت میکشد
شماره ۲۰۲: شوربختم، دل به آن کنج دهانم میکشد - موشکافم، دل به آن موی میانم میکشد
شماره ۲۰۳: خط ظالم از گل رخسار او کین می کشد - انتقام بلبلان از باغ گلچین می کشد
شماره ۲۰۴: داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد - برگریزان زبان شد، گفتگو آخر نشد
شماره ۲۰۵: هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد - غوطه تا در خون نزد شمشیر صاحب دم نشد
شماره ۲۰۶: زخم گستاخم لب تیغ شهادت میمکد - شبنم من خون خورشید قیامت میمکد
شماره ۲۰۷: از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند - چشم بلبل در پی آن طره دستار ماند
شماره ۲۰۸: شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند - این گره گلزار را در رشته خاشاک ماند
شماره ۲۰۹: یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند - شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند
شماره ۲۱۰: رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماند - هایهوی عندلیبان در گلستانم نماند
شماره ۲۱۱: روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده اند - دلربایی را به آن چشم سخنگو داده اند
شماره ۲۱۲: وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کردهاند - خاطر خود جمع از امید حاصل کردهاند
شماره ۲۱۳: فتنه و آشوب از هرسو به من رو کردهاند - تا دگر چشمان پرکارش چه جادو کردهاند
شماره ۲۱۴: زهر در پیمانه کردم انگبین پنداشتند - خون دل خوردم شراب آتشین پنداشتند
شماره ۲۱۵: نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند - گر به صورت رهزنند اما به معنی رهبرند
شماره ۲۱۶: پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زند - پرده فانوس، دامن بر چراغم می زند
شماره ۲۱۷: ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند - گریه گرم من آتش در گلستان می زند
شماره ۲۱۸: روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند - عاجزست آن کس که بر دشمن شبیخون می زند
شماره ۲۱۹: اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند - این سگان با آهوان گردن به دعوی می کشند
شماره ۲۲۰: گه لب لعلش دهد دشنام و گه تحسین کند - هر نفس خود را به رنگی در دلم شیرین کند
شماره ۲۲۱: می گذارد کفش هر کس پیش پای میهمان - در لباس خدمت اظهار ملالت می کند
شماره ۲۲۲: روح را با تن شکمپرور برابر میکند - بادبان را کشتی پربار لنگر میکند
شماره ۲۲۳: میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم - که شامم صبح یا صبح امیدم شام می گردد
شماره ۲۲۴: ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد - ز خورشید قیامت این ثمرها خام می گردد
شماره ۲۲۵: کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟ - که شور حشر بر گرد نمکدان تو می گردد
شماره ۲۲۶: دل عاشق به جنت قانع از دلبر نمی گردد - تسلی تشنه دیدار از کوثر نمی گردد
شماره ۲۲۷: کسی تا کی برای رزق دل بر آسمان بندد؟ - به جاب آب، آب رو به جوی کهکشان بندد
شماره ۲۲۸: خطش خورشید را در دامگاه هاله می آرد - رخ او جام می را در لباس لاله می آرد
شماره ۲۲۹: ز آب تیغ او هر بیجگر سربرنمی آرد - ز سر تا نگذرد غواص، گوهر برنمی آرد
شماره ۲۳۰: نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ - که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد
شماره ۲۳۱: خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد - که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد
شماره ۲۳۲: (غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد - غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
شماره ۲۳۳: ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد - که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
شماره ۲۳۴: خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد - خوشا جوشی که از سر دیگ را سرپوش بردارد
شماره ۲۳۵: چه زنگ از خاطر من دیده نمناک بردارد؟ - چه گرد از روی برگ تاک، اشک تاک بردارد؟
شماره ۲۳۶: برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد - به بخت چشم ما صد غنچه چین در آستین دارد
شماره ۲۳۷: مگر شمشیر او امروز آب تازه ای دارد؟ - که در هر بخیه زخمم زیر لب خمیازه ای دارد
شماره ۲۳۸: خوش آن آزاده کز منت به خاطر بار نگذارد - اگر از پا درآید پشت بر دیوار نگذارد
شماره ۲۳۹: کسی چون چشم ازان رخسار آتشناک برگیرد؟ - که انگشت از اشارت کردنش چون شمع درگیرد
شماره ۲۴۰: گه تبسم از لبش، گاهی سخن گل می کند - فتنه ای هر دم ازان کنج دهن گل می کند
شماره ۲۴۱: نشأه دیوانگی تکلیف باغم می کند - نوبهاران روغن گل در چراغم می کند
شماره ۲۴۲: داغ عاشق سازگاری کی به مرهم میکند؟ - لاله این باغ خون در چشم شبنم میکند
شماره ۲۴۳: چشم مستت سرمه را بیهوشدارو میکند - زهر قاتل وسمه را آن تیغ ابرو میکند
شماره ۲۴۴: با دلم آتش نگاهی دستبازی می کند - برق با عاجز گیاهی دستبازی می کند
شماره ۲۴۵: (دود دل را اشک چشم تر تلافی می کند - هر چه دوزخ می کند کوثر تلافی می کند)
شماره ۲۴۶: چند حرف بوسه او بر لب جان بشکند؟ - چند جامم در کنار آب حیوان بشکند؟
شماره ۲۴۷: رهروان چون بر میان دامان استغنا زنند - هر چه پیش آید به غیر از دوست، پشت پا زنند
شماره ۲۴۸: حقپرستانی که از عشق خدا دم میزنند - گام اول پشت پا بر هر دو عالم میزنند
شماره ۲۴۹: یکه تازان جنون چون روی در هامون کنند - خاکها در کاسه بی ظرفی مجنون کنند
شماره ۲۵۰: چرخ در گردش بود تا دل به جای خود بود - شوق در راه است تا منزل به جای خود بود
شماره ۲۵۱: یاد ایامی که رویش را بهار شرم بود - با حیا هنگامه نظاره او گرم بود
شماره ۲۵۲: چشم من دایم سپند آتش رخساره بود - چون شرر تا چشم وا کردم دلم آواره بود
شماره ۲۵۳: شمع دل را روشنی در وقت خاموشی بود - راحتی گر هست در خواب فراموشی بود
شماره ۲۵۴: در جنون عقل از سر دیوانه بیرون می رود - خانه چون شد تنگ، صاحبخانه بیرون می رود
شماره ۲۵۵: بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود - بی دم تیغت اگر آبی خورم خنجر شود
شماره ۲۵۶: دل سیاه ارباب غیرت را ز منت میشود - شمع ما خاموش از دست حمایت میشود
شماره ۲۵۷: گنج در ویرانه من مار ارقم میشود - زعفران در سینه من ریشه غم میشود
شماره ۲۵۸: کی دل دیوانه من رام آهو میشود؟ - صحبت من قال از چشم سخنگو میشود
شماره ۲۵۹: عافیت می خواهم از گردون، ملالم می دهد - خوشدلی می جویم از اختر، وبالم می دهد
شماره ۲۶۰: عشوه ها از طالع ناساز می باید کشید - با کمال بی نیازی ناز می باید کشید
شماره ۲۶۱: آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید - کی عذار ماه مصر از سیلی اخوان کشید؟
شماره ۲۶۲: خوش بهاری می رسد فکر می و ساغر کنید - کاسه را فربه کنید و کیسه را لاغر کنید
شماره ۲۶۳: گل نشکفته من در چمن هرگز نمیخوابد - به شبنم در ته یک پیرهن هرگز نمیخوابد
شماره ۲۶۴: خیال زلف او در دیده خونبار می زیبد - خرام موج در دامان دریا بار می زیبد
شماره ۲۶۵: ز شور بلبلان گل از هوای خود نمی افتد - ز آه صبح، خورشید از هوای خود نمی افتد
شماره ۲۶۶: مصفا چون شود دل در غبار تن نمیگنجد - که چون شد صیقلی آیینه در گلخن نمیگنجد
شماره ۲۶۷: شکوه خامشی در ظرف گفت و گو نمی گنجد - محیط بیکران در تنگنای جو نمی گنجد
شماره ۲۶۸: ز راه چشم، غم در جان غم فرسود می پیچد - ز روزن در مصیبت خانه ما دود می پیچد
شماره ۲۶۹: امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل - که تصحیح دواوین، خونی اوقات من گردد!
شماره ۲۷۰: چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می گردد - نشیند هر که با من یک نفس همدرد می گردد
شماره ۲۷۱: ز می هرگاه روی یار عالمسوز می گردد - خجل خورشید از خود چون چراغ روز می گردد
شماره ۲۷۲: به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد - اگر زاغ آید اینجا غیرت طاوس می گردد
شماره ۲۷۳: به درویش از تهیدستی گوارا مرگ می گردد - خزان فصل بهار مردم بی برگ می گردد
شماره ۲۷۴: کم و بیش جهان در نیستی همسنگ میگردد - به دریا سیل الوان چون رسد یکرنگ میگردد
شماره ۲۷۵: زمین خشک، گلزار از می گلفام میگردد - فلک بر مدعا گردش کند چون جام میگردد
شماره ۲۷۶: (جنون از نشئه هشیاری من ننگ میگیرد - ز نور توبهام آیینه دل زنگ میگیرد)
شماره ۲۷۷: قضا تا نسخه کفر از خط جانانه می گیرد - جنون هم سر خط داغ از من دیوانه می گیرد
شماره ۲۷۸: ز فکر قامتی در دل خرامان شعله ای دارم - که استغنا به صد شمع تجلی می توانم زد
شماره ۲۷۹: نشد قسمت که چندان چشم شوخ او به ما سازد - که مرغ زیرکی منقار با آب آشنا سازد
شماره ۲۸۰: کسی را از بزرگان می رسد نخوت به درویشان - که بر مبلغ فزاید از تواضع آنچه کم سازد
شماره ۲۸۱: نفس را یاد رویش شعله بی باک می سازد - نسیم زلفش از دل سینه ها را پاک می سازد
شماره ۲۸۲: تماشای تو از دل سینهها را پاک میسازد - شکرخند تو جانها را گریبان چاک میسازد
شماره ۲۸۳: نفس را صافی از کلفت خراش سینه می سازد - که سوهان تیغ ناهموار را آیینه می سازد
شماره ۲۸۴: بدآموز قفس در آشیان مسکن نمی سازد - ز چشم افتاده دام تو با گلشن نمی سازد
شماره ۲۸۵: نه لاله (است) این که پای بیستون را در حنا دارد - دل سنگ از برای ماتم فرهاد می سوزد
شماره ۲۸۶: که می گفت از دل یاقوت دود عنبرین خیزد؟ - خطی چون نیش زنبوران ز جوی انگبین خیزد
شماره ۲۸۷: صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد - لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد
شماره ۲۸۸: کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد - ز پا افتم اگر خاری مرا در دامن آویزد
شماره ۲۸۹: ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد - لب پرشکوه گردد چون صدف خالی ز گوهر شد
شماره ۲۹۰: ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد - ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد
شماره ۲۹۱: جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد - کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد
شماره ۲۹۲: رهین منت درمان شدن آسان نمی باشد - طلای بی غشی چون درد بی درمان نمی باشد
شماره ۲۹۳: چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد - که عاشق هر دو عالم را به یک نظاره می بخشد
شماره ۲۹۴: همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلتد - نگردد رشته تر چندان که در آب گهر غلتد
شماره ۲۹۵: گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد - زبان لاف را بر خاک، شمع انجمن مالد
شماره ۲۹۶: کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ - که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد
شماره ۲۹۷: به قتل من چنان تیغش به استعجال می آمد - که از جوهر به گوش من صدای بال می آمد
شماره ۲۹۸: اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش - همان از حرص، چین بر جبهه فغفور می ماند
شماره ۲۹۹: گرانخوابی که آه سرد را مهتاب می داند - نسیم صبح محشر را فسون خواب می داند
شماره ۳۰۰: دل سودایی من یار را اغیار می داند - سر زانوی وحدت را سر بازار می داند
شماره ۳۰۱: گرفتار محبت دوست از دشمن نمیداند - ز راحت دشمنیها گلخن از گلشن نمیداند
شماره ۳۰۲: دلم در سینه درس ناله مستانه میخواند - به طرز بلبل ناقوس در بتخانه میخواند
شماره ۳۰۳: حجاب بیزبانم رخصت گفتار میخواهد - برات بوسهای زان لعل شکربار میخواهد
شماره ۳۰۴: طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد - گدای دوربین فرزند خود را کور می خواهد
شماره ۳۰۵: شود رد خلایق هر که را الله می خواهد - نگردد گرد گوهر هیچ کس تا شاه می خواهد
شماره ۳۰۶: خوشا دردی که هر مو بر تن من در خروش آید - به هر پهلو که غلطم ناله زخمی به گوش آید
شماره ۳۰۷: ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید - مرا آیینه دل هم برون از زنگ می آید
شماره ۳۰۸: به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید - که حرفی از دهانش بر زبان خامه می آید
شماره ۳۰۹: اگر خواهی سر مویی نپیچد سر ز فرمانت - به خاموشی زبانی چون زبان شانه می باید
شماره ۳۱۰: مگر پروانه حرفی از کنار و بوس می گوید؟ - که شمع امشب سخن از پرده فانوس می گوید
شماره ۳۱۱: (صبا در هم خبر از طره جانانه می گوید - سخن های پریشان با من دیوانه می گوید)
شماره ۳۱۲: آن که چشمان ترا نشأه بیهوشی داد - مستمندان ترا ذوق جگرنوشی داد
شماره ۳۱۳: (یک ادای نمکین در همه عمر نکرد - یارب این بخت مرا تهمت شوری که نهاد؟)
شماره ۳۱۴: زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟ - مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد
شماره ۳۱۵: گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد - طوق هر فاخته ای حلقه ماتم گردد
شماره ۳۱۶: اگر ابروی تو محراب نمازم گردد - کعبه پروانه صفت گرد نیازم گردد
شماره ۳۱۷: حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد - کسی آگاه ز مضمون خطش چون گردد
شماره ۳۱۸: عیب در چشم و دل پاک هنر میگردد - کف بیمغز درین بحر گهر میگردد
شماره ۳۱۹: شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد - غنچه از شرم تو سر در ته پر می دزدد
شماره ۳۲۰: بوی گل مژده آشوب جنون می آرد - ناله بلبلم از پرده برون می آرد
شماره ۳۲۱: شوربختی ز دو چشم تر ما می بارد - تلخکامی ز لب ساغر ما می بارد
شماره ۳۲۲: هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد - جز دل ما که به ناداده قناعت دارد
شماره ۳۲۳: ناله ام کاوش ازان خنجر مژگان دارد - گریه من نمک طرز ز طوفان دارد
شماره ۳۲۴: نمک لعل تو کی چشمه حیوان دارد؟ - یوسف مصر کی این چاه زنخدان دارد؟
شماره ۳۲۵: اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد - دانه سوختگان برق به خرمن دارد
شماره ۳۲۶: چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟ - لب اعجاز کی این خنده شیرین دارد؟
شماره ۳۲۷: با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد - شانه با هر شکن زلف تو دامی دارد
شماره ۳۲۸: خنک آن دل که ز وسواس تمنا گذرد - دامن افشان چو نسیم از سر دنیا گذرد
شماره ۳۲۹: رهنوردی که مدارش به توکل گذرد - گر قدم بر سر دریا نهد از پل گذرد
شماره ۳۳۰: داغم از خنده بیهوده خود، می ترسم - که چو گل مدت عمرم به شکفتن گذرد
شماره ۳۳۱: قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد - دامن دولت جاوید رها نتوان کرد
شماره ۳۳۲: برو ای غیر به ما داغ محبت مفروش - این زر قلب به کار همه کس نتوان کرد
شماره ۳۳۳: هر که شبها ز سر زانوی خود بالین کرد - غنچه سان جیب و بغل پرسخن رنگین کرد
شماره ۳۳۴: هر کجا از خط سبز تو سخن می خیزد - موی از سبزه بر اندام چمن می خیزد
شماره ۳۳۵: مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود - آشیان هیچ کم از خانه صیاد نبود
شماره ۳۳۶: نکشم ناز بتی را که جفاجو نبود - به چه کار آیدم آن گل که در او بو نبود؟
شماره ۳۳۷: مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود - تا برافروخته از سیلی اخوان نشود
شماره ۳۳۸: رام عاشق نشدن، کام زلیخا دادن - همه از یوسف بازاری ما می آید
شماره ۳۳۹: سخنی کز دهن تنگ تو برمیآید - راز غیب است که از پرده به در میآید
شماره ۳۴۰: خون به جوشم ز خط غالیهگون میآید - این بهاری است کز او بوی جنون میآید
شماره ۳۴۱: مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید - ورنه پیداست چه از باد صبا بگشاید
شماره ۳۴۲: گلی از عیش نچیدم که ملالی نرسید - خاری از پا نکشیدم که به چشمم نخلید
شماره ۳۴۳: دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد - چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد
شماره ۳۴۴: کجا دماغ تو گرم از شراب میگردد؟ - که می ز شرم نگاه تو آب میگردد
شماره ۳۴۵: درین ریاض کسی خوشه اش دو سر دارد - که غیر اشک دگر دانه ای نمی کارد
شماره ۳۴۶: کسی که کاوش عشقی درون خود دارد - همیشه باده لعلی ز خون خود دارد
شماره ۳۴۷: چو دست خود به دعا می پرست بردارد - به باغ گریه کنان تاک دست بردارد
شماره ۳۴۸: لبش به ظاهر اگر حرف شکرین دارد - ز خط سبز همان زهر در نگین دارد
شماره ۳۴۹: شراب روز دل لاله را سیه دارد - چه حاجت است به شاهد سخن چو ته دارد
شماره ۳۵۰: ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد - بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
شماره ۳۵۱: به حسن، خیرگی ما چه می تواند کرد؟ - به آفتاب، تماشا چه می تواند کرد؟
شماره ۳۵۲: به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد - چو غنچه خنده به روی نسیم باید کرد
شماره ۳۵۳: ز سرنوشت قضا احتراز نتوان کرد - گره به ناخن از ابروی باز نتوان کرد
شماره ۳۵۴: سخن چو هر دو لب او به یکدگر می خورد - چو رشته غوطه به سرچشمه گهر می خورد
شماره ۳۵۵: سبکروی به صف دشمنان شبیخون زد - که نعل سیر به گلگون عزم وارون زد
شماره ۳۵۶: چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد - ز گرد بالش خورشید متکا سازد
شماره ۳۵۷: غریب کوی تو در هر کجا وطن سازد - ز پاره های دل آن خاک را یمن سازد
شماره ۳۵۸: دل رمیده به این خاکدان نمی سازد - به هیچ وجه شرر با دخان نمی سازد
شماره ۳۵۹: غبار خط چو به عزم نبرد می خیزد - ز آب چشمه خورشید گرد می خیزد
شماره ۳۶۰: به دل علاقه نداریم تا به جان چه رسد - گذشته ایم ز خود تا به دیگران چه رسد
شماره ۳۶۱: مس وجود مرا درد کیمیا باشد - طلای بی غش من درد بی دوا باشد
شماره ۳۶۲: شکسته بند قناعت مرا دهان بسته است - همانیم که مرادم ز استخوان باشد
شماره ۳۶۳: کجا به سیر چمن با رخ گشاده نشد - که گل ز شاخ به تعظیم او پیاده نشد
شماره ۳۶۴: رخ تو روی نگاه از پری بگرداند - عنان دل ز بت آزری بگرداند
شماره ۳۶۵: سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند - ( ) زلزله در ملک خاور اندازند
شماره ۳۶۶: درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند - خوشم که عشق دلم را به یکدگر شکند
شماره ۳۶۷: دلاوران که صف کارزار می شکنند - به خون گرم من اول خمار می شکنند
شماره ۳۶۸: ترا که چتر زراندود آفتاب بود - هلال عید به اندازه رکاب بود
شماره ۳۶۹: ز هر نهال به قد سرو اگر زیاده بود - نظر به قامت رعنای او پیاده بود
شماره ۳۷۰: به تیغ هر که شود کشته پایدار شود - رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود
شماره ۳۷۱: ز درد می دل زهاد با صفا نشود - که چشم آبله روشن به توتیا نشود
شماره ۳۷۲: محنت مردم آزاده فزونتر باشد - بار دل لازمه سرو و صنوبر باشد
شماره ۳۷۳: فیض در دامن صحرای جنون می باشد - خاک این بادیه آغشته به خون می باشد
شماره ۳۷۴: آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند - چون رسد نوبت ما، دست به ما افشاند
شماره ۳۷۵: ساده لوحان که بدآموز به صحبت شده اند - غافل از جنت دربسته خلوت شده اند
شماره ۳۷۶: سرزلف سخن آن روز به دستم دادند - که به هر مو چو سر زلف شکستم دادند
شماره ۳۷۷: نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند - راه عشاق ترا هیچ نوایی نزند
شماره ۳۷۸: دل چو آرایش مژگان تر خویش کند - داغ را آینه دار جگر خویش کند
شماره ۳۷۹: عشق چون شعله کشد اشک دمادم چه کند؟ - پیش خورشید صف آرایی شبنم چه کند؟
شماره ۳۸۰: آه را یاد سر زلف تو پیچیده کند - فکر را شیوه رفتار تو سنجیده کند
شماره ۳۸۱: خلد تسخیر دل اهل محبت نکند - برق در بوته خاشاک اقامت نکند
شماره ۳۸۲: باده ای را نپرستم که خرابم نکند - گرد آن شمع نگردم که کبابم نکند
شماره ۳۸۳: عاشقانی که دل از گریه سبکبار کنند - شکوه خود چه ضرورست که اظهار کنند؟
شماره ۳۸۴: عشقبازان چو جلای نظر پاک دهند - منصب برق جهانسوز به خاشاک دهند
شماره ۳۸۵: داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند - گوهری را که عزیزست به گنجینه نهند
شماره ۳۸۶: دل به خال تو عبث چشم طمع دوخته بود - مشک این نافه سراسر جگر سوخته بود
شماره ۳۸۷: می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود - لاله ای بود که سر از دل آتش زده بود
شماره ۳۸۸: پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود - هر شکاف از دل چاکم لب خندانی بود
شماره ۳۸۹: (چشمت که راه توبه احباب می زند - ساغر به طاق ابروی محراب می زند)
شماره ۳۹۰: چون لاله هر که باده حمرا نمی زند - جوش نشاط چون خم صهبا نمی زند
شماره ۳۹۱: دم گرچه پیش آینه عالم نمیزند - آیینه پیش عارض او دم نمیزند
شماره ۳۹۲: ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند - آیینه را شکوه جمال تو شق کند
شماره ۳۹۳: تا چند رخ ز باده کسی لاله گون کند؟ - تا کی کسی شناه به دریای خون کند؟
شماره ۳۹۴: چندان که ممکن است کسی مردمی کند - دم را چرا علم کند و کژدمی کند؟
شماره ۳۹۵: اول به ظالمان اثر ظلم می رسد - پیش از هدف همیشه کمان ناله می کند
شماره ۳۹۶: در خشت خم به چشم حقارت نظر مکن - خورشید ساغر از لب این بام شد بلند
شماره ۳۹۷: این ناقصان که فخر به انساب می کنند - پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند
شماره ۳۹۸: تیر از فراق شست تو می کرد ناله دوش؟ - یا بال عندلیب پر این خدنگ بود
شماره ۳۹۹: مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود - این شاخ بی شکوفه لخت جگر نبود
شماره ۴۰۰: خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود - دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود
شماره ۴۰۱: (هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود - هر عضو من چو برگ گل از هم جدا شود)
شماره ۴۰۲: دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود - با برق، خار دست و گریبان چرا شود؟
شماره ۴۰۳: آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود - در دیده رشته های نگه جوی خون شود
شماره ۴۰۴: عمرم به تلخکامی مل خرج می شود - اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود
شماره ۴۰۵: ای سنگدل عقیق تو بدنام می شود - ورنه مرا چه از دو سه دشنام می شود؟
شماره ۴۰۶: از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود - در زیر ابر برق به تمکین نمی شود
شماره ۴۰۷: هرکس که از رخ تو نظر آب میدهد - خرمن به برق و خانه به سیلاب میدهد
شماره ۴۰۸: گل بوی بی وفایی ارواح می دهد - یادی ز کم بقایی ارواح می دهد
شماره ۴۰۹: آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است - خاکستر سپند، جلای تو می دهد
شماره ۴۱۰: عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد - صید رمیده دست به هر کس نمی دهد
شماره ۴۱۱: هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید - یک آفریده آتش این کاروان ندید
شماره ۴۱۲: به جای قطره باران به کشت طالع ما - ز آسمان ستم پیشه مور می آید
شماره ۴۱۳: تبسمی پی دشنام تلخ در کارست - نمکچش مزه ای با پیاله می باید
شماره ۴۱۴: چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟ - لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید
شماره ۴۱۵: مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز - که شمع طور مرا با چراغ می جوید
شماره ۴۱۶: نسیم از چمن و مشک از ختن گوید - گل شکفته ازان چاک پیرهن گوید
شماره ۴۱۷: رونق ز لاله زار تو خط سیاه برد - این هاله روشنی ز شبستان ماه برد
شماره ۴۱۸: گفتار او غم از دل ناکام می برد - این قند سوده تلخی بادام می برد
شماره ۴۱۹: تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟ - اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد
شماره ۴۲۰: تنها نه کار من به نگاه نخست کرد - هر کس که دید جلوه او پای سست کرد
شماره ۴۲۱: کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟ - رنگ شکسته راز دلم برملا نکرد
شماره ۴۲۲: تا عشق هست ناله به فریاد می رسد - تا هست آتشی مدد باد می رسد
شماره ۴۲۳: جان چون کمال یافت به جانانه می رسد - انگور چون رسید به میخانه می رسد
شماره ۴۲۴: از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد - بیمار ما ز رنج کشیدن طبیب شد
شماره ۴۲۵: آخر غبار خط تو گرد کساد شد - جوهر به چشم آینه موی زیاد شد
شماره ۴۲۶: خالش بلای جان ز خط مشکبار شد - پرهیز ازان ستاره که دنباله دار شد
شماره ۴۲۷: بال و پر محیط ز موج آشکاره شد - گردد یکی هزار چو دل پاره پاره شد
شماره ۴۲۸: آثار عشق در دل چون سنگ من نماند - در بیستون من اثر از کوهکن نماند
شماره ۴۲۹: گردنکشی مکن که ضعیفان به آه سرد - دیهیم نخوت از سر قیصر گرفته اند
شماره ۴۳۰: مردم ز حد خویش برون پا نهادهاند - راه هزار تفرقه بر خود گشادهاند
شماره ۴۳۱: روشندلان که آینه جان زدوده اند - از روی حشر پرده هم اینجا گشوده اند
شماره ۴۳۲: این ریش پروران که گرفتار شانه اند - غافل که صد خدنگ بلا را نشانه اند
شماره ۴۳۳: جوش سخن من بود از جذبه مردان - هر خام مرا بر سر گفتار نیارد
شماره ۴۳۴: رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟ - آیینه به تردستی زنگار چه سازد؟
شماره ۴۳۵: می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد - خمیازه نمکسود ز لبهای تو ریزد
شماره ۴۳۶: از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟ - از دست چسان آینه سیماب نریزد؟
شماره ۴۳۷: در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد - خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد
شماره ۴۳۸: لب تشنه تو، سوخته ای نیست نباشد - شاد از تو غم اندوخته ای نیست نباشد
شماره ۴۳۹: توفیق، مرا رخت به منزل نرساند - خاشاک مرا موج به ساحل نرساند
شماره ۴۴۰: ترسم که مرا عشق به مردی نرساند - دل را به شفاخانه دردی نرساند
شماره ۴۴۱: چون حرف زند، غنچه ز گفتار بماند - چون جلوه کند، سرو ز رفتار بماند
شماره ۴۴۲: جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند - چندان که به گردش بود این دایره، هستند
شماره ۴۴۳: کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ - یوسف نه عزیز است که در چاه گذارند
شماره ۴۴۴: جویای تو آسودگی از مرگ نبیند - در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند
شماره ۴۴۵: تا صدق طلب خضر من آبله پا بود - هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود
شماره ۴۴۶: احوال دل خسته به اغیار مگویید - حال سرشوریده به دستار مگویید
شماره ۴۴۷: (شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟ - خرابی دل ویران ما چه فایده دارد؟)
شماره ۴۴۸: کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟ - کدام گوشه که چشمم گلی در آب ندارد؟
شماره ۴۴۹: عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد - که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد
شماره ۴۵۰: خراب شو که به ملک خراب باج نباشد - برهنه شو که به عریان تنان خراج نباشد
شماره ۴۵۱: همت عالی نظر به پست ندارد - خانه گردون غم نشست ندارد
شماره ۴۵۲: دور قدح را مه تمام ندارد - روشنی ماه این دوام ندارد
شماره ۴۵۳: ره به فروغ رخش نقاب نگیرد - ابر تنک پیش آفتاب نگیرد
شماره ۴۵۴: طالع ما عیش را غم می کند - سور را همچشم ماتم می کند
شماره ۴۵۵: گریه ما دل به طوفان میدهد - ناله ما جان به افغان میدهد
شماره ۴۵۶: نه هر دل جای سودای تو باشد - دلی کز جا رود جای تو باشد
شماره ۴۵۷: هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود - هر که فرو خورد اشک مخزن گوهر شود
شماره ۴۵۸: خار پیراهن مشو آسودگان خاک را - تا پس از مردن نگردد بر تنت هر موی مار
شماره ۴۵۹: غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار - جغد از وحشت درین منزل نمی گیرد قرار
شماره ۴۶۰: آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار - خوش وصالی قسمت بلبل شد از جوش بهار
شماره ۴۶۱: باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر - می کند در سینه کاوش تیر مژگان دگر
شماره ۴۶۲: ای ز رویت هر نظر محو تماشای دگر - در دل هر ذره ای خورشید سیمای دگر
شماره ۴۶۳: نوازش می کند بی حاصلان را آسمان کمتر - به نخل بی ثمر دارد توجه باغبان کمتر
شماره ۴۶۴: با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟ - در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟
شماره ۴۶۵: درویش خامش است ز مبرم کشنده تر - از پشه هاست پشه خاکی گزنده تر
شماره ۴۶۶: اقبال، گلی از چمن نیت خیرست - زاغ ار به سرت سایه کند بال هما گیر
شماره ۴۶۷: ای دل بی تاب زاری واگذار - گریه با ابربهاری واگذار
شماره ۴۶۸: رزق نزدیکان حق آید به پای خویشتن - از تردد در حرم باشد کبوتر بی نیاز
شماره ۴۶۹: رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز - نیست ممکن که به چندین بط می آید باز
شماره ۴۷۰: سرو از قد تو کسب رعونت کند هنوز - خورشید از عذار تو حیرت کند هنوز
شماره ۴۷۱: چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش - سوزن از خود دور کن در دیده خورشید باش
شماره ۴۷۲: مست ناز من چنین مغرور و بی پروا مباش - پادشاه عالمی، در حکم استغنا مباش
شماره ۴۷۳: یوسف من از زلیخا مشربان دامن بکش - سر به کنعان حیا چون بوی پیراهن بکش
شماره ۴۷۴: سرمه یعقوب را مالیده گرد دامنش - دست برده است از ید بیضا بیاض گردنش
شماره ۴۷۵: کاکل او درهم است از شورش سودای خویش - از پریشانی ندارد زلف او پروای خویش
شماره ۴۷۶: فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش - غنچه منشین، گره خاطر ایام مباش
شماره ۴۷۷: آن که از چاک دل خویش بود محرابش - نشود پرده نسیان عبادت خوابش
شماره ۴۷۸: آه کان سرو گل اندام ز رعنایی ها - جامه را فاخته ای کرده که نشناسندش
شماره ۴۷۹: موجه ای کو که ز دریا نبود ما و منش؟ - یا حبابی که نه از بحر بود پیرهنش
شماره ۴۸۰: خرقه ای دوختم از داغ جنون بر تن خویش - نیست یک تن به تمامی چو من اندر فن خویش
شماره ۴۸۱: به گوشه قفس از آشیانه قانع باش - نه ای حریف میان، با کرانه قانع باش
شماره ۴۸۲: از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش - با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش
شماره ۴۸۳: خطی که دمید گرد رخسارش - شد پرده گلیم چشم عیارش
شماره ۴۸۴: تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش - ابریشم بریده شود زلف جوهرش
شماره ۴۸۵: در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش - خط غبار گردید دیوار گلستانش
شماره ۴۸۶: هر که پیش از مرگ مرد از یک جهان غم شد خلاص - هر که بیرون رفت از عالم، ز عالم شد خلاص
شماره ۴۸۷: لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ - بعد ازین در خواب بیند دیده روشن چراغ
شماره ۴۸۸: هر کس که چون صدف دهن خویش کرد پاک - لبریز می شود ز گهرهای تابناک
شماره ۴۸۹: زلفت ز کجا و ز کجا سلسله مشک - یک تار ز زلف تو و صد قافله مشک
شماره ۴۹۰: بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل - در جیب غنچه زنگ برآورد بوی گل
شماره ۴۹۱: گرچه زنگ خاطر تن پروران چون روزه ام - صیقل آیینه روحانیان چون روزه ام
شماره ۴۹۲: میتراود وحشت از بوم و بر کاشانهام - دارد از چشم غزالان حلقه در خانهام
شماره ۴۹۳: دیده از صورتپرستی بسته بود آیینهام - نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینهام
شماره ۴۹۴: من که بودم رونق کوی خرابات، این زمان - آفتاب شنبه و ابر شب آدینه ام
شماره ۴۹۵: جلوهای مستانه زان گلگونقبا میخواستم - زان گلستان یک نسیم آشنا میخواستم
شماره ۴۹۶: چند زور آرد جنون بر من، گریبان نیستم - چند بی تابی کنم، آه غریبان نیستم
شماره ۴۹۷: تیغ کوه همتم، دامن ز صحرا می کشم - می روم تا اوج استغنا، دگر وا می کشم
شماره ۴۹۸: پرده بر حسن عمل از دامن تر می کشم - چون صدف دامان تر در آب گوهر می کشم
شماره ۴۹۹: در لباس از سینه تفسیده آهی می کشم - شمع فانوسم نفس در پرده گاهی می کشم
شماره ۵۰۰: چون نظر بر روی آن دشمن مروت میکنم - از بهار گریه گلریزان حسرت میکنم
شماره ۵۰۱: گریه را بیطاقتی آموختن حق من است - در دو مجلس قطره را همچشم طوفان میکنم
شماره ۵۰۲: نیست ناخن در کف و مشکلگشایی میکنم - کار عالم را به این بیدست و پایی میکنم
شماره ۵۰۳: (تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟ - از دعای بی اثر دردسر گردون دهم)
شماره ۵۰۴: در دل است آن کس که از نادیدنش دیوانهایم - آن که ما را دربهدر دارد به او همخانهایم
شماره ۵۰۵: ما به زور اشک، موج از روی جیحون می بریم - چین جوهر از جبین تیغ بیرون می بریم
شماره ۵۰۶: چون به دریا روی با این دیده پر نم کنیم - حلقه گرداب ها را حلقه ماتم کنیم
شماره ۵۰۷: ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم - تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
شماره ۵۰۸: به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم - ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم
شماره ۵۰۹: من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ - زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم
شماره ۵۱۰: به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ - ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟
شماره ۵۱۱: نمی کردم به نیرنگ خزان ترک وفاداری - اگر روی دلی از غنچه این باغ می دیدم
شماره ۵۱۲: فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم - قبای دار کوتاه است بر بالای منصورم
شماره ۵۱۳: من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم - خط جوهر ز پشت صفحه آیینه می خوانم
شماره ۵۱۴: بر سر خوان امل دست هوس میبندم - در شکرزار، پر و بال مگس میبندم
شماره ۵۱۵: نتوان کرد به زندان بدن محصورم - شیشه را می شکند زور می پرزورم
شماره ۵۱۶: جذبه ای کو که ازین نشأه به پرواز آیم؟ - سبک از پله انجام به آغاز آیم
شماره ۵۱۷: گرچه خاکیم پذیرای دل و جان شده ایم - چون زمین آینه حسن بهاران شده ایم
شماره ۵۱۸: اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام - اگر گشاده جبینم گل بهار توام
شماره ۵۱۹: دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم - به چشم آبله با خار بن جدل دارم
شماره ۵۲۰: خدنگ او نظری دوخته است بر بالم - امید هست گشادی ز شست اقبالم
شماره ۵۲۱: شکار جذبه توفیق شد گریبانم - دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟
شماره ۵۲۲: ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم - به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم
شماره ۵۲۳: برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم - به عالمی که در او رنگ نیست چنگ زدیم
شماره ۵۲۴: کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟ - به راه دام تو در خاک چند دام کنیم؟
شماره ۵۲۵: به هفت آب، دهن از شراب می شویم - دگر ز توبه به مشک و گلاب می شویم
شماره ۵۲۶: فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام - ناخن دوانده در جگر سنگ تیشه ام
شماره ۵۲۷: صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم - در خون صد بهار روم تا خزان کنم
شماره ۵۲۸: در کار عشق سعی چو فرهاد میکنم - مشق جنون به خامه فولاد میکنم
شماره ۵۲۹: گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم - چون سیل بی حجاب به هر جا نمی روم
شماره ۵۳۰: کو می که اختیار خرد را به او دهم؟ - مستانه دست خویش به دست سبو دهم
شماره ۵۳۱: دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم - تا دل نمی دهند مرا دل نمی دهم
شماره ۵۳۲: حاشا که دل به ناز و نعیم جهان نهم - مرغی نیم که بیضه درین آشیان نهم
شماره ۵۳۳: از شرم عشق دیده خونبار بسته ایم - سدی میان دیده و دیدار بسته ایم
شماره ۵۳۴: پیش قضا طلسم ز تدبیر بسته ایم - سد شکر به رهگذر شیر بسته ایم
شماره ۵۳۵: دام امید در ره ایام بستهایم - در رهگذار سیل ز خس دام بستهایم
شماره ۵۳۶: راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم - ما راه آشنایی بیگانه بسته ایم
شماره ۵۳۷: از خط به مهربانی ما بدگمان مشو - ما با لبت نمک به حرامی نخورده ایم
شماره ۵۳۸: رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم - خوش کعبه ای به خار مغیلان گذاشتیم
شماره ۵۳۹: گرم نصیحت دل دیوانه خودیم - سنگیم و در کمینگه پیمانه خودیم
شماره ۵۴۰: چون گل پی رنگینی دستار نباشم - چون آب روان تشنه رفتار نباشم
شماره ۵۴۱: ما را به تو شد راهنما راهبر چشم - چون اشک نگردیم چرا گرد سر چشم؟
شماره ۵۴۲: ما حسرت دیدار تو در سینه شکستیم - این خار هوس در دل آیینه شکستیم
شماره ۵۴۳: دلبستگیی با دل بی کینه نداریم - آن روز دل از ماست که در سینه نداریم
شماره ۵۴۴: ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم - یک ناله زنجیر به دنیا نفروشیم
شماره ۵۴۵: به کویش مشت خاکی می فرستم - پیام دردناکی می فرستم
شماره ۵۴۶: گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن - از چراغ غیرتم (گل) می کند واسوختن
شماره ۵۴۷: مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن - گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن
شماره ۵۴۸: درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من - شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من
شماره ۵۴۹: از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من - کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من
شماره ۵۵۰: خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من - داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
شماره ۵۵۱: نیست غیری در حریم دیده نمناک من - نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من
شماره ۵۵۲: منقلب گشته است از دور فلک احوال من - ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من
شماره ۵۵۳: خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون - تا ز رویش آن خط عاشق نگاه آمد برون
شماره ۵۵۴: زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
شماره ۵۵۵: ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن - ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن
شماره ۵۵۶: کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟ - به پای خفته کی قطع منازل می توان کردن؟
شماره ۵۵۷: به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن - که بی شرمی است گل در پیش چشم باغبان چیدن
شماره ۵۵۸: بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن - ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
شماره ۵۵۹: نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من - خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
شماره ۵۶۰: به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون - چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
شماره ۵۶۱: راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون - گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
شماره ۵۶۲: نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید - یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
شماره ۵۶۳: ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن - بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
شماره ۵۶۴: خوش است چاشنی سود در زیان دیدن - رخ بهار در آیینه خزان دیدن
شماره ۵۶۵: رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو - شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو
شماره ۵۶۶: ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو - خورشید خانه زاد شبستان موی تو
شماره ۵۶۷: در مجلس شراب رخ شرمگین مجو - از جویبار شعله گل کاغذین مجو
شماره ۵۶۸: می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه - نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه
شماره ۵۶۹: چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب - که پیغام زبانی را کند مکتوب سربسته!
شماره ۵۷۰: دستی که ریزشی نکند زیر خشت به - از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به
شماره ۵۷۱: از عرق رخسار گلگون را گلستان کردهای - بازای سرچشمه خورشید، طوفان کردهای
شماره ۵۷۲: پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی - می توانی رام لیلی را ز استغنا کنی
شماره ۵۷۳: با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن - چون گشودی لب به گفتن، نیک یا بد می شوی
شماره ۵۷۴: ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی - مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
شماره ۵۷۵: ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
شماره ۵۷۶: دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
شماره ۵۷۷: عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای - دیده ها را صدف در ثمین ساخته ای
شماره ۵۷۸: بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای - از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟
شماره ۵۷۹: از کجی ناخنه دیده انور گردی - راست شو راست که سرو لب کوثر گردی
شماره ۵۸۰: از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟ - مهر زن بر لب گفتار که قرآن گردی
شماره ۵۸۱: کند چه نشو و نما دانه زمین گیری - که در گذار ندیده است ابر تصویری
شماره ۵۸۲: زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی - به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
شماره ۵۸۳: ز چهره تو چو خوشید نور می بارد - اگر تو در دل شبها ستاره بار شوی
شماره ۵۸۴: غافل ز سیر عالم انوار مانده ای - در عقده بزرگی دستار مانده ای
شماره ۵۸۵: در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای - فصل بهار لاله ستان را ندیده ای
شماره ۵۸۶: آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای - آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
شماره ۵۸۷: زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟ - این خار خشک را به گلستان چه می بری
شماره ۵۸۸: ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی - از خنده تو شور قیامت نمکچشی
شماره ۵۸۹: صبر مرا حواله به سیماب می کنی - دلداری سفینه به گرداب می کنی
شماره ۵۹۰: محبت چون کند زورآزمایی - شکست آرد به قلب مومیایی
شماره ۵۹۱: مرا چون نیست طالع ز آشنایی - همان بهتر که سازم با جدایی
شماره ۵۹۲: باز رنگت شکسته است امروز - تا کجا رنگ عشق ریخته ای
شماره ۵۹۳: تا چو سرزلف صد شکست نیابی - دامن معشوق را به دست نیابی
شماره ۵۹۴: نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی - نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی
شماره ۵۹۵: بهار می گذرد، سیر گلستانی کن - به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
شماره ۵۹۶: به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن - اگر ز سوختگانی صدا بلند مکن
شماره ۵۹۷: یکی هزار شد از عشق ناتمامی من - ز آفتاب قیامت فزود خامی من
شماره ۵۹۸: ختم است بر خرام تو راه نظر زدن - چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن
شماره ۵۹۹: اول علاج ما به نگاه کشند کن - آنگاه غیر را هدف نوشخند کن
شماره ۶۰۰: خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن - آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن
شماره ۶۰۱: تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من - شاخ گل است زخم نمایان به چشم من
شماره ۶۰۲: هر نغمه طرازی نرباید دل مستان - از ناله نی وجد کند محمل مستان
شماره ۶۰۳: ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن - که به جامه های صورت نتوان نماز کردن
شماره ۶۰۴: دل ز مهر بوالهوس آزاد کن - شعله را از قید خس آزاد کن
شماره ۶۰۵: برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او - آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
شماره ۶۰۶: نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او - هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او
شماره ۶۰۷: عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
شماره ۶۰۸: می به جامم می کند چشم خمارآلود تو - گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو
شماره ۶۰۹: ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو - نخل رعنایی به بارآورده بالای تو
شماره ۶۱۰: ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو - اشتیاق سجده را با آستان او بگو
شماره ۶۱۱: مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را - وگرنه عشق مسکین چه دارد رونمای او؟
شماره ۶۱۲: قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو - زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
شماره ۶۱۳: یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او - ازین غبار بلندی گرفت رایت او
شماره ۶۱۴: اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو - برون نمی رود این باد نخوت از سر تو
شماره ۶۱۶: به کویش مشت خاکی می فرستم - پیام دردناکی می فرستم
شماره ۶۱۷: گر تو با هر خار و خس خواهی چو گل افروختن - از چراغ غیرتم (گل) می کند واسوختن
شماره ۶۱۸: مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن - گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن
شماره ۶۱۹: درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من - شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من
شماره ۶۲۰: از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من - کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من
شماره ۶۲۱: خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من - داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
شماره ۶۲۲: نیست غیری در حریم دیده نمناک من - نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من
شماره ۶۲۳: منقلب گشته است از دور فلک احوال من - ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من
شماره ۶۲۴: خون ز چشم عاشقان بیگناه آمد برون - تا ز رویش آن خط عاشق نگاه آمد برون
شماره ۶۲۵: زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
شماره ۶۲۶: ز رخسار تو خونها در دل گل می توان کردن - ز زلفت حلقه ها در گوش سنبل می توان کردن
شماره ۶۲۷: کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟ - به پای خفته کی قطع منازل می توان کردن؟
شماره ۶۲۸: به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدن - که بی شرمی است گل در پیش چشم باغبان چیدن
شماره ۶۲۹: بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن - ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
شماره ۶۳۰: نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من - خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
شماره ۶۳۱: به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون - چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
شماره ۶۳۲: راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون - گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
شماره ۶۳۳: نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید - یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
شماره ۶۳۴: ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن - بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
شماره ۶۳۵: خوش است چاشنی سود در زیان دیدن - رخ بهار در آیینه خزان دیدن
شماره ۶۳۶: رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو - شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو
شماره ۶۳۷: ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو - خورشید خانه زاد شبستان موی تو
شماره ۶۳۸: در مجلس شراب رخ شرمگین مجو - از جویبار شعله گل کاغذین مجو
شماره ۶۳۹: می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه - نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه
شماره ۶۴۰: چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب - که پیغام زبانی را کند مکتوب سربسته!
شماره ۶۴۱: دستی که ریزشی نکند زیر خشت به - از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به
شماره ۶۴۲: از عرق رخسار گلگون را گلستان کردهای - بازای سرچشمه خورشید، طوفان کردهای
شماره ۶۴۳: پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی - می توانی رام لیلی را ز استغنا کنی
شماره ۶۴۴: با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن - چون گشودی لب به گفتن، نیک یا بد می شوی
شماره ۶۴۵: ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی - مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
شماره ۶۴۶: ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
شماره ۶۴۷: دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
شماره ۶۴۸: عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای - دیده ها را صدف در ثمین ساخته ای
شماره ۶۴۹: بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای - از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟
شماره ۶۵۰: از کجی ناخنه دیده انور گردی - راست شو راست که سرو لب کوثر گردی
شماره ۶۵۱: از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟ - مهر زن بر لب گفتار که قرآن گردی
شماره ۶۵۲: کند چه نشو و نما دانه زمین گیری - که در گذار ندیده است ابر تصویری
شماره ۶۵۳: زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی - به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
شماره ۶۵۴: ز چهره تو چو خوشید نور می بارد - اگر تو در دل شبها ستاره بار شوی
شماره ۶۵۵: غافل ز سیر عالم انوار مانده ای - در عقده بزرگی دستار مانده ای
شماره ۶۵۶: در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای - فصل بهار لاله ستان را ندیده ای
شماره ۶۵۷: آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای - آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای
شماره ۶۵۸: زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟ - این خار خشک را به گلستان چه می بری
شماره ۶۵۹: ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی - از خنده تو شور قیامت نمکچشی
شماره ۶۶۰: صبر مرا حواله به سیماب می کنی - دلداری سفینه به گرداب می کنی
شماره ۶۶۱: محبت چون کند زورآزمایی - شکست آرد به قلب مومیایی
شماره ۶۶۲: مرا چون نیست طالع ز آشنایی - همان بهتر که سازم با جدایی
شماره ۶۶۳: باز رنگت شکسته است امروز - تا کجا رنگ عشق ریخته ای
شماره ۶۶۴: تا چو سرزلف صد شکست نیابی - دامن معشوق را به دست نیابی
شماره ۶۶۵: نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی - نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی
شماره ۶۶۶: بهار می گذرد، سیر گلستانی کن - به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
شماره ۶۶۷: به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن - اگر ز سوختگانی صدا بلند مکن
شماره ۶۶۸: یکی هزار شد از عشق ناتمامی من - ز آفتاب قیامت فزود خامی من
شماره ۶۶۹: ختم است بر خرام تو راه نظر زدن - چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن
شماره ۶۷۰: اول علاج ما به نگاه کشند کن - آنگاه غیر را هدف نوشخند کن
شماره ۶۷۱: خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن - آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن
شماره ۶۷۲: تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من - شاخ گل است زخم نمایان به چشم من
شماره ۶۷۳: هر نغمه طرازی نرباید دل مستان - از ناله نی وجد کند محمل مستان
شماره ۶۷۴: ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن - که به جامه های صورت نتوان نماز کردن
شماره ۶۷۵: دل ز مهر بوالهوس آزاد کن - شعله را از قید خس آزاد کن
شماره ۶۷۶: برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او - آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او
شماره ۶۷۷: نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او - هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او
شماره ۶۷۸: عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
شماره ۶۷۹: می به جامم می کند چشم خمارآلود تو - گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو
شماره ۶۸۰: ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو - نخل رعنایی به بارآورده بالای تو
شماره ۶۸۱: ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو - اشتیاق سجده را با آستان او بگو
شماره ۶۸۲: مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را - وگرنه عشق مسکین چه دارد رونمای او؟
شماره ۶۸۳: قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو - زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
شماره ۶۸۴: یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او - ازین غبار بلندی گرفت رایت او
شماره ۶۸۵: اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو - برون نمی رود این باد نخوت از سر تو