گنجور

 
صائب تبریزی

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد

سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد

زلف سنبل گرچه شد سر حلقه آشفتگان

پیچ و تاب رشک از دود چراغم می خورد

روی گرمی هرگز از داغ نمکسودم ندید

پنبه گر فرصت بیابد خون داغم می خورد

 
sunny dark_mode