گنجور

 
صائب

تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است

گریه خونها خورده تا در چشم من جا کرده است

مژده باد ای اختر طالع که چشم مست او

گوشه چشمی به حال سرمه پیدا کرده است

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
صامت بروجردی

گوشوار عرش اندر فرش ماوا کرده است

خاک را از نور خود چون طور سینا کرده است

کربلا را طور انوار تجلی کرده است

این تنصدپاره کاندر این زمان جا کرده است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه