فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «دجال خرسوار به عیسی نمی رسد» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «د» است.
حرف آخر قافیه
شماره ۱: زشترو چون سازد از خود دور خوی زشت را؟ - لازم افتاده است خوی زشت، روی زشت را
شماره ۲: چرخ میداند عیار آه پرتأثیر را - میتوان در زخم دیدن جوهر شمشیر را
شماره ۳: چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را - بیزبان کرده است سحر غمزهات اعجاز را
شماره ۴: چون دریغ از دیده داری حسن ذات خویش را - از چه دادی عرض بر عالم صفات خویش را؟
شماره ۵: از دست کار رفته بود پیش، کار ما - در برگریز جوش زند نوبهار ما
شماره ۶: گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما - پروای تیغ کوه ندارد پلنگ ما
شماره ۷: زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما - گردید رفته رفته زمین آسمان ما
شماره ۸: تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟ - می ریزم، اگر دست دهد، خون حنا را!
شماره ۹: بگذار شود زیر و زبر جسم گران را - تا چند عمارت کنی این گور روان را؟
شماره ۱۰: بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را - نی صور سرافیل بود مرده دلان را
شماره ۱۱: کلید فتح بود از دل شکسته گدا را - در گشاده روزی است چشم بسته گدا را
شماره ۱۲: قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را - چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟
شماره ۱۳: زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها - شکست طرف کلاه تو مومیایی دلها
شماره ۱۴: نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را - زنگ پیراهن تن می شود آیینه ما را
شماره ۱۵: گریه مستانه بیمی میکند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب
شماره ۱۶: از ترحم حسن جولان مینماید در نقاب - ساقی از بیظرفی ما میکند در باده آب
شماره ۱۷: میشود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب
شماره ۱۸: عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب - نتوان زد به گره آب روان را ز حباب
شماره ۱۹: چه خیال است کند مست ترا باده ناب - مستی چشم ترا آب خمارست شراب
شماره ۲۰: روز در جام می آویز که در شب می ناب - همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب
شماره ۲۱: چو ساخت قد ترا حلقه عمر پا به رکاب - اشاره ای است که بر در زن از جهان خراب
شماره ۲۲: یکی دو شد ز اجل ماتم روان غریب - دوباره کور شود کور در مکان غریب
شماره ۲۳: زردرویی میکشد مهر از ترنج غبغبت - بوسه در پرواز میآید ز تحریک لبت
شماره ۲۴: عمر چون از چل گذشت از وی وفا جستن خطاست - در نشیب از آب خودداری طمع کردن خطاست
شماره ۲۵: حاصل ما از نظربازی نگاه حسرت است - کشت ما را خوشه ای گر هست آه حسرت است
شماره ۲۶: لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است - نیل چشم زخم آب زندگانی ظلمت است
شماره ۲۷: قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است - چشمه حیوان ز آه خود نهان در ظلمت است
شماره ۲۸: در کهنسالی ز نسیان شکوه کفر نعمت است - هر چه از دل می برد یاد جوانی رحمت است
شماره ۲۹: بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است - پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است
شماره ۳۰: شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست - خانه چینی نما را آب و تاب دیگرست
شماره ۳۱: باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست - بی تکلف شیشه می از بدخشان خوشترست
شماره ۳۲: راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست - کفش تنگ از پا برون کردن حضور دیگرست
شماره ۳۳: نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست - هر که را سد رمق هست از جهان، اسکندرست
شماره ۳۴: صندل بی مغز عالم گرده دردسرست - نوش این محنت سرا آهن ربای نشترست
شماره ۳۵: آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست - خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست
شماره ۳۶: می شوم گل، در گریبان خار می افتد مرا - غنچه می گردم، گره در کار می افتد مرا
شماره ۳۷: بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا - چون گهر گرد یتیمی گشته جزو تن مرا
شماره ۳۸: می گشاید ذکر بر رویت در الله را - نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را
شماره ۳۹: خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را - سرمه ای در کار بود این چشم برف افتاده را
شماره ۴۰: نیست سوی حق به جز تسلیم راهی بنده را - جستجوی این گهر گم می کند جوینده را
شماره ۴۱: نیست پروای علایق طبع وحشتدیده را - خار نتواند گرفتن دامن برچیده را
شماره ۴۲: عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را - توتیا می سازد آخر زور می این شیشه را
شماره ۴۳: حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را - نقش شیرین نعل در آتش گذارد تیشه را
شماره ۴۴: زلف طرار تو می بندد زبان شانه را - در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را
شماره ۴۵: بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را - ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را
شماره ۴۶: نیل چشم زخم باشد زنگ کلفت سینه را - ناخن شیرست صیقل در نظر آیینه را
شماره ۴۷: شوخی راز محبت می شکافد سینه را - آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را
شماره ۴۸: بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما - چون ره خوابیده بیداری ندارد خواب ما
شماره ۴۹: می کند در پرده شب جلوه دایم روز ما - بی سیاهی نیست هرگز داغ عالمسوز ما
شماره ۵۰: از گرانخوابی چو چشم دام آزادیم ما - غفلت ما نیست غفلت، خواب صیادیم ما
شماره ۵۱: بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما - میهمان بی طلب را دوست می داریم ما
شماره ۵۲: دور شو ای آستین از دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما
شماره ۵۳: به همواری توان بردن سبق از همرهان اینجا - به خودداری توان افتاد پیش از کاروان اینجا
شماره ۵۴: به احسان همتم میکرد قارون اهل دنیا را - اگر میبود ممکن خرج کردن دخل بیجا را!
شماره ۵۵: تمنای تو دارد در کشاکش آسمانها را - هدف خمیازه آغوش میسازد کمانها را
شماره ۵۶: ز بدگویان امان خواهی، ز غیبت پاک کن لب را - به از ترک گزیدن نیست افسون مار و عقرب را
شماره ۵۷: ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را - نمی پوشد حجاب ابر خورشید قیامت را
شماره ۵۸: کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟ - که دارد فکر نان و جامه بیرون و درونت را
شماره ۵۹: کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را - نقاب روی عنبر می کند خجلت بهارش را
شماره ۶۰: توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را - نمی باشد به هم آمیزشی یاقوت و آتش را
شماره ۶۱: به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را - در باغ نوی بگشای بر رو عندلیبان را
شماره ۶۲: نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ - که عینک هست میزان قیامت دوربینان را
شماره ۶۳: به آسانی شود دلها مسخر گوشهگیران را - ید طولاست در صید مگسها عندلیبان را
شماره ۶۴: کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را - که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
شماره ۶۵: ز نقصان گهر باشد گرانخیزی بزرگان را - که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را
شماره ۶۶: نشاط ظاهر از دل کی برد غمهای پنهان را؟ - گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را
شماره ۶۷: عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را - سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را
شماره ۶۸: مصیبت میکند بر دل گوارا زهر مردن را - در آتش مینهد داغ عزیزان نعل رفتن را
شماره ۶۹: بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را - که میگردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را
شماره ۷۰: نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را - سواد شهر نتواند مسخر کرد مجنون را
شماره ۷۱: چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟ - سگ لیلی به از آهوی مشکین است مجنون را
شماره ۷۲: به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را - اگر دربسته می خواهی بهشت جاودانی را
شماره ۷۳: نمیآیی به بیداری چو در آغوش من شبها - رها کن تا بدزدم بوسهای در خواب از آن لبها
شماره ۷۴: به چشم مردم آگاه، این فرسودهقالبها - سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها
شماره ۷۵: بخیل دوربین زان میکند وحشت ز صحبتها - که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافتها
شماره ۷۶: شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفلها - ز جمعیت پریشان میشود سی پاره دلها
شماره ۷۷: ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها - ز چشم سبز او چینینما شد خانه دلها
شماره ۷۸: به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا - به میزان قیامت خویش را سنجید در دنیا
شماره ۷۹: (سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا - آفتاب نقش بر لب بام است اینجا)
شماره ۸۰: (هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا - هر که انداخت سپر تیغ زبان است اینجا)
شماره ۸۱: جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا - کآب در شیر کند صبح بناگوش ترا
شماره ۸۲: این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا - سایه گرد یتیمی است در گوش ترا
شماره ۸۳: زاهد خشک بود دشمن جان میکش را - چون سفالی که خورد خون می بی غش را
شماره ۸۴: پند ارباب خرد پنبه گوش است مرا - ناله نی حدی محمل هوش است مرا
شماره ۸۵: چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما - خط بیزاری صبح است سواد شب ما
شماره ۸۶: می تپد در جگر خاک همان طینت ما - شمع را شعله جواله کند تربت ما
شماره ۸۷: چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما - شش جهت پنجه شیرست به خونریزی ما
شماره ۸۸: چه نسبت است به یوسف رخ نکوی ترا؟ - برید از دو جهان هر که دید روی ترا
شماره ۸۹: مسنج با دل شب فیض صبح انور را - چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
شماره ۹۰: چه آتش است به جان این دل مشوش را؟ - که می خورد چو می ناب خون آتش را
شماره ۹۱: حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا - که برگریز بود برگ عیش باغ مرا
شماره ۹۲: فراغبال محال است راست کیشان را - نشانه تنگ کند بر خدنگ میدان را
شماره ۹۳: رخسار آتشین نپذیرد نقاب را - می سوزد آفتاب قیامت سحاب را
شماره ۹۴: گردد دو نیم، دل ز گلستان ملول را - تیغ دو دم بود لب خندان ملول را
شماره ۹۵: خال تو سوخت جان من غم سرشته را - آه است خوشه، دانه آتش برشته را
شماره ۹۶: زخم زبان به جوش نیارد فسرده را - نشتر سبک عنان نکند خون مرده را
شماره ۹۷: کم کم کن آشنا به لب زخم دشنه را - سیراب می کنند به تدریج تشنه را
شماره ۹۸: عقل شرع باطن است و شرع عقل ظاهرست - هر که سرمی پیچد از فرمان ایشان کافرست
شماره ۹۹: داغدار عشق را نور و صفای دیگرست - در نظرها سنگ آتش را جلای دیگرست
شماره ۱۰۰: جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است - شعله آواز بلبل شمع بالینم بس است
شماره ۱۰۱: عیب مردم بر هنر تا چند بگزینی، بس است - چون مگس بر عضو فاسد چند بنشینی، بس است
شماره ۱۰۲: نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟ - یا دم روح القدس در آستین مریم است
شماره ۱۰۳: شانه با صد دست از بست و گشادش درهم است - قفل وسواسی که می گویند، زلف پر خم است؟
شماره ۱۰۴: بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است - پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است
شماره ۱۰۵: عمر را بر باد دادن تن به صحبت دادن است - نقد اوقات گرامی را به غارت دادن است
شماره ۱۰۶: آتشین رویی که داغ ما گلی از باغ اوست - دشت از چشم غزالان سینه پرداغ اوست
شماره ۱۰۷: حاصل دنیا وبال جان فارغبال توست - هر چه در کشتی شکستن با تو ماند آن مال توست
شماره ۱۰۸: کاکل او دام در راه صبا انداخته است - زلف او زنجیر را در دست و پا انداخته است
شماره ۱۰۹: یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است - بی حسد نبود برادر گر پیمبرزاده است
شماره ۱۱۰: تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است - خضر را پندارم آب زندگانی برده است!
شماره ۱۱۱: کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است - آنچه با دل زخم شمشیر تغافل کرده است
شماره ۱۱۲: بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است - هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!
شماره ۱۱۳: تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است - خار صحرای ملامت موی آتشدیده است
شماره ۱۱۴: هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است - روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
شماره ۱۱۵: بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است - شرم روی نیکوان را بهترین پیرایه است
شماره ۱۱۶: آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است - پیش تمکین تو حیرت آهوی رم خورده ای است
شماره ۱۱۷: نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست - زاهد خشکی است ساز آنجا که آب تلخ نیست
شماره ۱۱۸: دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست - این نهال خوش ثمر را حاجت پیوند نیست
شماره ۱۱۹: جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست
شماره ۱۲۰: گوش ناقص طینتان را پرده انصاف نیست - زین سبب در جام معنی جز می ناصاف نیست
شماره ۱۲۱: در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت - غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت
شماره ۱۲۲: بعد سالی در گلستان جلوهای گل کرد و رفت - خندهای بر بی قراریهای بلبل کرد و رفت
شماره ۱۲۳: از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت - دست خود بوسید هر کس دامن پاکان گرفت
شماره ۱۲۴: خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت - گواه از خانه دارد غنچه خمیازه پردازت
شماره ۱۲۵: مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است - برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است
شماره ۱۲۶: غرض از خوردن می مستی بالادست است - باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!
شماره ۱۲۷: ناله نی حدی قافله ارواح است - این کمربسته، شبان گله ارواح است
شماره ۱۲۸: پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست - این کمانی است که از تیر سبکسیرترست
شماره ۱۲۹: (در خموشی لب من چهره گشای رازست - پشت این آینه از ساده دلی غمازست)
شماره ۱۳۰: چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست - ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست
شماره ۱۳۱: بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است - سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است
شماره ۱۳۲: هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است - خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است
شماره ۱۳۳: تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است - جگر لاله عذاران چمن سوخته است
شماره ۱۳۴: تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است - سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است
شماره ۱۳۵: رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است - پیچ و تاب من و آن سلسله با هم بسته است
شماره ۱۳۶: دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است - چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است
شماره ۱۳۷: از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است - از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است
شماره ۱۳۸: باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است - که دو نیم است ز عشقش دل هر جا قلمی است
شماره ۱۳۹: هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است - لوح محفوظ همین مرتبه حیرانی است
شماره ۱۴۰: گرچه رخسار ترا آب طراوت کم نیست - اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست
شماره ۱۴۱: عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست - راحتی نیست که در جامه عریانی نیست
شماره ۱۴۲: از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت - وسعت از دست و دل خلق به منزلها رفت
شماره ۱۴۳: به گریه جوهر بینش ز دیده ما ریخت - بهار عنبر ما در کنار دریا ریخت
شماره ۱۴۴: چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟ - که چشم پرفن ساقی هزار پیشه ماست
شماره ۱۴۵: چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست - نفس درازی بیجا کمند آفتهاست
شماره ۱۴۶: دلم ربوده خط شکسته بسته اوست - که مومیایی دلها خط شکسته اوست
شماره ۱۴۷: چه سود ازین که کتبخانه جهان از توست؟ - ز علم هر چه عمل می کنی به آن از توست
شماره ۱۴۸: دلیل راه توکل امید کوتاه است - عصا ز دست فکندن عصای این راه است
شماره ۱۴۹: خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است - نمی زنند دری را که از برون بسته است
شماره ۱۵۰: پلنگ اگر چه ز خشم آتش فروخته ای است - نظر به گرمی خویت ستاره سوخته ای است
شماره ۱۵۱: هزار رنگ بلا در خمار میخواری است - گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است
شماره ۱۵۲: گل سر سبد روزگار، خوش خویی است - کلید گنج سعادت گشاده ابرویی است
شماره ۱۵۳: چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست - بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست
شماره ۱۵۴: به زور خرده جان را نگاه نتوان داشت - به مشت ریگ روان را نگاه نتوان داشت
شماره ۱۵۵: یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت - یوسف تمام پیرهن خود فتیله ساخت
شماره ۱۵۶: جایی مرو نخوانده که گر خانه خداست - چین جبین منع مهیا ز بوریاست
شماره ۱۵۷: ابر سیاه حامل باران رحمت است - راحت درین بساط به مقدار زحمت است
شماره ۱۵۸: با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟ - انصاف شیوه ای است که بالای طاعت است
شماره ۱۵۹: موی سفید ریشه آه ندامت است - پیری خمیرمایه چندین کدورت است
شماره ۱۶۰: ای شانه زلف و کاکل دلدار نازک است - باریک شو که رشته این کار نازک است
شماره ۱۶۱: موی سفید صبحدم جان غافل است - قد خمیده صیقل آیینه دل است
شماره ۱۶۲: چندان که خار در پی آزار بلبل است - در زیر چشم (غنچه) هوادار بلبل است
شماره ۱۶۳: این شور در جهان نه از افلاک و انجم است - هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است
شماره ۱۶۴: دیدار یار در گره چشم بستن است - بند نقاب او ز دو عالم گسستن است
شماره ۱۶۵: درمان درد هجر ز جان دست شستن است - این چاه دور را رسن از خود گسستن است
شماره ۱۶۶: شکرفروش مصر حلاوت زبان توست - پرورده کنار نزاکت میان توست
شماره ۱۶۷: خال است این که بر لب او چشم دوخته است؟ - یا شبنمی در آتش یاقوت سوخته است
شماره ۱۶۸: چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است - از دست شیشه ام دل پیمانه پر شده است
شماره ۱۶۹: نی انجمن فروز شراب شبانه است - گلگون باده را نفسش تازیانه است
شماره ۱۷۰: ز پیری حاصل من مد آه است - که دود شمع کافوری سیاه است
شماره ۱۷۱: ظرافت آتش افروز جدایی است - ادب آب حیات آشنایی است
شماره ۱۷۲: در چمن روزگار فال شکفتن خطاست - اره نخل حیات خنده دندان نماست
شماره ۱۷۳: حسن را با عشق شان دیگرست - شمع بی پروانه تیر بی پرست
شماره ۱۷۴: عشق هر چند مجازی است خوش است - سلطنت گرچه به بازی است خوش است
شماره ۱۷۵: حسن در دوستی یگانه خوش است - رنگ معشوق، عاشقانه خوش است
شماره ۱۷۶: خشکی زهد از دماغم ابرهای تر نبرد - صندلی شد آبها و توبه در سر نبرد
شماره ۱۷۷: عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد - چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد
شماره ۱۷۸: از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد - آب تیغ این سبزه خوابیده را بیدار کرد
شماره ۱۷۹: منع ما کی می توان از دستبوس امروز کرد؟ - بوسه ما را نمی بایست دست آموز کرد
شماره ۱۸۰: از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد - دیگری بیمار و می باید مرا پرهیز کرد
شماره ۱۸۱: ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟ - در مکان چون لامکانی را توان ادراک کرد؟
شماره ۱۸۲: دانه خال تو خون از چشم صیاد آورد - این سپند شوخ آتش را به فریاد آورد
شماره ۱۸۳: عالمی از منع زینت خرم و دلشاد شد - زین مدد خرج لباسی مملکت آباد شد
شماره ۱۸۴: خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد - گرچه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد
شماره ۱۸۵: بیتأمل هرکه در محفل سخنپرداز شد - چون زبان آتشین شمع، خرج گاز شد
شماره ۱۸۶: خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد - آدم از جنت برای گندمی آواره شد
شماره ۱۸۷: تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد - غنچه را خمیازه گل باعث خمیازه شد
شماره ۱۸۸: داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد - برگریزان زبان شد گفتگو آخر نشد
شماره ۱۸۹: تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند - سوزنی کز دل برآرد خار در عالم نماند
شماره ۱۹۰: ساده لوحانی که رو در کنج عزلت کرده اند - وعده گاه عالمی را نام خلوت کرده اند
شماره ۱۹۱: تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند - چشم مجمر آب آورده است از دود سپند
شماره ۱۹۲: غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند - یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند
شماره ۱۹۳: در دل معشوق جای خود ادب وا می کند - بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
شماره ۱۹۴: آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند - حلقه ذکر خدا را طوق لعنت می کند
شماره ۱۹۵: میکشان را باده گلرنگ خندان میکند - یک گلابی مجلس ما را گلستان میکند
شماره ۱۹۶: تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود - بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود
شماره ۱۹۷: دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود - بادبان کشتی می ابر دریا دل بود
شماره ۱۹۸: در بساط آسمان خشک، همت کم بود - آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود
شماره ۱۹۹: حاصل جمعیت عالم پریشانی بود - بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود
شماره ۲۰۰: بخت با ما بر خلاف راه مقصد می رود - پای خواب آلود هر راهی که خواهد می رود
شماره ۲۰۱: دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود - راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود
شماره ۲۰۲: هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود - آن بود فیروز جنگ اینجا که روگردان شود
شماره ۲۰۳: فیض روشن گوهران از ارتحال افزون شود - سایه خورشید تابان از زوال افزون شود
شماره ۲۰۴: از شراب لاله گون همت دوبالا می شود - هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود
شماره ۲۰۵: حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود - خط ز پیچ و تاب قلاب محبت می شود
شماره ۲۰۶: در وجود ما شراب تلخ باطل می شود - از زمین شور ما افسوس حاصل می شود
شماره ۲۰۷: عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود - رشته هستی دو تا از مد احسان می شود
شماره ۲۰۸: آسمان افتادگان را غمگساری می شود - گردش پرگار مرکز را حصاری می شود
شماره ۲۰۹: خون می را از عروق تاک می باید کشید - انتقام خون خلق از خاک می باید کشید
شماره ۲۱۰: ساغر می را به دست می پرست ما دهید - خونی خمیازه ما را به دست ما دهید!
شماره ۲۱۱: کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟ - به بخت من گره در کار آتش از سپند افتد
شماره ۲۱۲: به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد - کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟
شماره ۲۱۳: به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد - به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟
شماره ۲۱۴: چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد - سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
شماره ۲۱۵: طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد - دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
شماره ۲۱۶: ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد - خموشی سرمه کوه بلند آواز می گردد
شماره ۲۱۷: دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد - سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد
شماره ۲۱۸: به هرکس آسمان شد مهربان بیچاره میگردد - چو گل را باغبان بندد کمر آواره میگردد
شماره ۲۱۹: غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد - که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد
شماره ۲۲۰: به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد - به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد
شماره ۲۲۱: ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک میبارد - که فرزند سعادتمند با خود رزق میآرد
شماره ۲۲۲: ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد - ز طوق قمریان دایم ز ره زیر قبا دارد
شماره ۲۲۳: مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد - که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد
شماره ۲۲۴: شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد - که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
شماره ۲۲۵: که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟ - که در آیینه طوطی گفتگو با خویشتن دارد
شماره ۲۲۶: به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد - به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد
شماره ۲۲۷: نهان در پرده هر موی من آه آتشین دارد - رگ ابر بهاران برق را در آستین دارد
شماره ۲۲۸: به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد - بهار از زردی آیینه، سیمای خزان گیرد
شماره ۲۲۹: که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟ - به جز گلچین که خون عندلیبان از چمن گیرد؟
شماره ۲۳۰: من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد - غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد
شماره ۲۳۱: به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد - شکرخواب عدم را بر عزیزان تلخ می سازد
شماره ۲۳۲: سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد - درشتان را به گردش آسیا هموار می سازد
شماره ۲۳۳: مژگان زرد، خانه برانداز سینه است - الماس در خراش جگر بی قرینه است
شماره ۲۳۴: آب حیات آتش رخساره ها می است - باد مراد کشتی می نغمه نی است
شماره ۲۳۵: حسنت هلال را به سر آسمان شکست - می خواست چله (را) بنشاند، کمان شکست
شماره ۲۳۶: رخسار او مقید زلف بلند نیست - این صید پیشه را نظری با کمند نیست
شماره ۲۳۷: ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست - این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست
شماره ۲۳۸: ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست - دریای بی قراری ما را کنار نیست
شماره ۲۳۹: در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست - در رشته گسسته گهر را قرار نیست
شماره ۲۴۰: عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست - این رشته را مسوز که چندان دراز نیست
شماره ۲۴۱: گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت - گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
شماره ۲۴۲: از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت - از آفتاب، صبح حیات دوباره یافت
شماره ۲۴۳: از روی عرقناک تو خورشید کباب است - آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است
شماره ۲۴۴: از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است - بر روی شکر گر همه شیرست نقاب است
شماره ۲۴۵: تنها نه همین با تو مرا روی نیازست - هر کس که ترا دیده به من بر سر نازست
شماره ۲۴۶: صد در صد آفاق، بیابان جنون است - کی عقل تنک مایه به سامان جنون است؟
شماره ۲۴۷: دایم دلم از دخل نفهمیده غمین است - دخلی که مرا هست درین شهر، همین است
شماره ۲۴۸: با عشق تو اندیشه کونین گناه است - عشاق ترا ترک دو عالم دو گواه است
شماره ۲۴۹: هر قطره شبنم به چمن دانه ذکری است - هر غنچه درین باغ سرزانوی فکری است
شماره ۲۵۰: هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است - هر خار بنی پنجره شمع تجلی است
شماره ۲۵۱: از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است - هر برگ خزان آینه مرگ نمایی است
شماره ۲۵۲: با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست - با خط تازه او ریحان سیاه پیرست
شماره ۲۵۳: رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت - بوی امیدواری می آید از دهانت
شماره ۲۵۵: تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد - به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد
شماره ۲۵۶: دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد - چو عقل طفل بیند بر کنار بام، می لرزد
شماره ۲۵۷: تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد - ز آب آتشین خویشتن یاقوت وا سوزد
شماره ۲۵۸: اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد - سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد
شماره ۲۵۹: ز بس گفتار من از دل غبارآلود میخیزد - چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد!
شماره ۲۶۰: به تمکینی ز جای خویش آن طناز میخیزد - که میلرزد عرق بر چهرهاش اما نمیریزد
شماره ۲۶۱: زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد - کباب دل چو گردد پخته اشک آتشین ریزد
شماره ۲۶۲: ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد - از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد
شماره ۲۶۳: چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟ - که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن باشد
شماره ۲۶۴: بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمیباشد - ادیبی اهل دولت را به از دولت نمیباشد
شماره ۲۶۵: ز شهرت ناقص از کامل عیاران بیش می بالد - ز انگشت اشارت ماه نو بر خویش می بالد
شماره ۲۶۶: دلی کز خامشی روشن شود مردن نمی داند - خموشی آتش سنگ است، افسردن نمی داند
شماره ۲۶۷: ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند - ز پای خفته دامن در ته دیوار می ماند
شماره ۲۶۸: مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود - که رسوایی ندارد تیغ چوبین در نیام خود
شماره ۲۶۹: نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود - ز غیرت دست خود پیوسته دارم بر گلوی خود
شماره ۲۷۰: گریبان چاک در گلشن چو آن طناز می آید - ز شاخ گل تذرو رنگ در پرواز می آید
شماره ۲۷۱: ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید - گره وا کردن از یک ناخن تنها نمی آید
شماره ۲۷۲: به قلب خصم عاجز تاختن از ما نمی آید - به روی سایه تیغ افراختن از ما نمی آید
شماره ۲۷۳: به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید - که بی آهن شرار از سنگ خارا برنمی آید
شماره ۲۷۴: نشاط ظاهری دل را گره از کار نگشاید - دل پیکان ز شکرخنده سوفار نگشاید
شماره ۲۷۵: چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد - آب در دیده خورشید قیامت گردد
شماره ۲۷۶: سر ما گرم ز زور می بی غش گردد - آسیای پر پروانه به آتش گردد
شماره ۲۷۷: صحبت مردم افسرده سکون می آرد - آب استاده، ز پا رشته برون می آرد
شماره ۲۷۸: صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد - شب آدینه مستان به ازین می گذرد
شماره ۲۷۹: طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد - شمع امید من از عالم آب افروزد
شماره ۲۸۰: بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد - هر که نشمرده نهد گام به منزل نرسد
شماره ۲۸۱: از سفر با رخ افروخته جانان آمد - رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
شماره ۲۸۲: اهل بازار ز زهاد به انصافترند - بیشتر دست و دهن آب کشان، پاک برند
شماره ۲۸۳: پیش سایل چه ضرورست بپا برخیزند؟ - از سر مال به تعظیم گدا برخیزند
شماره ۲۸۴: گر مصور قلم از موی میان تو کند - چه خیال است که تصویر دهان تو کند؟
شماره ۲۸۵: اول و آخر الله ازان آه بود - که ازو آه نصیب دل آگاه بود
شماره ۲۸۶: از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود - چون رسد وقت، شفیع همه اوقات شود
شماره ۲۸۷: حسن اگر بدرقه شعله آواز شود - طایر حوصله شیدایی پرواز شود
شماره ۲۸۸: گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود - طوق هر فاخته خمیازه آغوش شود
شماره ۲۸۹: زود از خنده بی مغز دهن بسته شود - رخنه برق به یک چشم زدن بسته شود
شماره ۲۹۰: یوسف از دیدن رخسار تو خودبین نشود - کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود!
شماره ۲۹۱: دل سودازده داغ تو به افسر ندهد - رشته ما گره خویش به گوهر ندهد
شماره ۲۹۲: گریه امروز به رنگ دگرم می آید - (دل) سوختگی از جگرم می آید بوی
شماره ۲۹۳: کیست آن کس که نه بر حال مسافر گرید؟ - چشم آیینه به دنبال مسافر گرید
شماره ۲۹۴: مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد - بنای دولت خود را به روی آب نهاد
شماره ۲۹۵: خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد - که بستگیش فزاید گره چو تر گردد
شماره ۲۹۶: می مدام دل لاله را سیه دارد - خدا ز عافیت دایمی نگه دارد!
شماره ۲۹۷: اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد - غبار خاطر من ماه را فرو گیرد
شماره ۲۹۸: همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد - کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد
شماره ۲۹۹: ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد - خط عذار تو هر روز تازه تر باشد
شماره ۳۰۰: خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد - ز ترک داعیه بهتر دعا نمی باشد
شماره ۳۰۱: ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد - چه حلقه ها که بر این در زدیم و باز نشد
شماره ۳۰۲: به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد - فسرده ای است که خونش به خون نمی جوشد
شماره ۳۰۳: پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند - که بخت شور نمک در شراب ما نکند
شماره ۳۰۴: دلی که آب شد از عشق برقرار بود - که گل گلاب چو گردید پایدار بود
شماره ۳۰۵: دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود - سفر به پای شتر هر که کرد پیر شود
شماره ۳۰۶: به دست من کمر نازک تو چون آید؟ - مگر مرا ز کف دست مو برون آید
شماره ۳۰۷: اگر ز دست تهی، کام برنمی آید - چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟
شماره ۳۰۸: نخلی که سرکشی نکند پایمال باد! - خون گل پیاده به گلچین حلال باد!
شماره ۳۰۹: سیر شکوفه عقل مرا زیر دست کرد - این ماهتاب روز، مرا شیرمست کرد
شماره ۳۱۰: در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد - گل آب و رنگ خود عرق انفعال کرد
شماره ۳۱۱: حسن از حجاب، غصه و تشویش می خورد - شهباز چشم بسته دل خویش می خورد
شماره ۳۱۲: با جسم کس به عالم بالا نمی رسد - دجال خرسوار به عیسی نمی رسد
شماره ۳۱۳: دل از سفید گشتن مو ناامید شد - عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد
شماره ۳۱۴: حسن تو زیردست خط مشکبار شد - این مور رفته رفته سلیمان شکار شد
شماره ۳۱۵: غلیان ز دودمان وجود آشکار شد - عالم پر از ستاره دنباله دار شد
شماره ۳۱۶: از اختیار دم دل گمراه می زند - این قلب، زر به نام شهنشاه می زند
شماره ۳۱۷: گرچه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار - چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار
شماره ۳۱۸: تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر - هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
شماره ۳۱۹: گر باغبان زکات زر گل برون کند - باد خزان طراوت گلشن فزون کند
شماره ۳۲۰: اشکم همیشه خون به دل آستین کند - هر طفل را که روی دهی این چنین کند
شماره ۳۲۱: خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند - چون خط برآورند پریزاد عالمند
شماره ۳۲۲: روشندلان که قبله خود روی او کنند - در هر نظر دو عید ز ابروی او کنند
شماره ۳۲۳: در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود - هر برگ تاک، دست دعای دگر شود
شماره ۳۲۴: بیداد آسمان چه خیال است کم شود - زور کمان حلقه محال است کم شود
شماره ۳۲۵: از باده چون عقیق تو سیراب می شود - گوهر در آب خود چو شکر آب می شود
شماره ۳۲۶: از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود - مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود
شماره ۳۲۷: از بانگ نی دلی که جراحت نمی شود - بیدار از نسیم قیامت نمی شود
شماره ۳۲۸: از تاج باج خواه فریدون حذر کنید - از کاسه گدایی وارون حذر کنید
شماره ۳۲۹: تقصیر میانش ز خم و پیچ ندارد - حرفی است که گویند الف هیچ ندارد
شماره ۳۳۰: حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد - این راه نه راهی است که انجام پذیرد
شماره ۳۳۱: جز سرکشی از آدم بی درد چه خیزد؟ - از خاک فرومایه به جز گرد چه خیزد؟
شماره ۳۳۲: از شهد جهان جز غم و تشویش چه خیزد؟ - از زاده زنبور به جز نیش چه خیزد؟
شماره ۳۳۳: از موی چو کافور دلم بیت حزن شد - سررشته خوشحالی من تار کفن شد
شماره ۳۳۴: تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد - گردون چو نگین خانه افتاده نگین شد
شماره ۳۳۵: می خورد و فروزان شد و از شرم برآمد - یاقوت لب یار عجب نرم برآمد
شماره ۳۳۶: کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ - یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند
شماره ۳۳۷: طول امر از دل چه خیال است برآید؟ - این ریشه ازین خاک محال است برآید
شماره ۳۳۸: زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید - زنگار که دیده است ز دل زنگ زداید؟
شماره ۳۳۹: خط در دل روشن گهران مهر فزاید - در آینه ها نقش نگین راست نماید
شماره ۳۴۰: در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید - در زیر کلاه نمدی ماه ببینید
شماره ۳۴۱: در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد - جز عبرت آنچه باشد صید حرم شمارد
شماره ۳۴۲: تا خط دمید با من دلدار هم سخن شد - خط غبار جانان خاک مراد من شد
شماره ۳۴۳: دل ز من خال یار می گیرد - حق به مرکز قرار می گیرد
شماره ۳۴۴: هیچ شریفی خسیس رای نباشد - آتش یاقوت ژاژخای نباشد
شماره ۳۴۵: خسیس از هنرپیشگان عیب بیند - مگس بیشتر بر جراحت نشیند
شماره ۳۴۶: از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار - کز نمد سالم نمی آید برون دندان مار
شماره ۳۴۷: گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار - خنده بیجاست برق گریه بی اختیار
شماره ۳۴۸: شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار - نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
شماره ۳۴۹: پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار - پنبه زنهار از سر مینای خالی برمدار
شماره ۳۵۰: وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر - پشت این تیغ سیه تاب است از دم تیزتر
شماره ۳۵۱: هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر - از پریشانی گل صد برگ لرزد بیشتر
شماره ۳۵۲: هست حاجت در بساط کج کلاهان بیشتر - همت از درویش می جویند شاهان بیشتر
شماره ۳۵۳: می رسد هر دم مرا از نوخطان نیش دگر - ریش هیهات است گردد مرهم ریش دگر
شماره ۳۵۴: بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور - دل بخور چندان که می خواهی، ولی بر دل مخور
شماره ۳۵۵: کریم سایل خود را غنی کند یکبار - دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار
شماره ۳۵۶: یکی هزار شود داغ در دل افگار - زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
شماره ۳۵۷: ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر - که از تمام بود ناقصش مبارک تر!
شماره ۳۵۸: با چهره شکسته و با چشم اشکبار - ته جرعه خزانم و سرجوش نوبهار
شماره ۳۵۹: سامان دهر را همه اسباب غم شمار - هر چیز کز تو فوت شود مغتنم شمار
شماره ۳۶۰: در دیده ها اگر چه بود راه هند دور - نزدیکتر بود ز در خانه صدور!
شماره ۳۶۱: مخور فریب محبت ز ناله همه کس - مشو چو شیشه می هم پیاله همه کس
شماره ۳۶۲: برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش - گر سخن کش نیستی باری سخن کش هم مباش
شماره ۳۶۳: یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش - گر به چه باید فتاد از چشم خود منت مکش
شماره ۳۶۴: از ته دل نیست از همصحبتان رنجیدنش - می دهد یاد از پشیمانی به تمکین رفتنش
شماره ۳۶۵: یار گندمگون جوی نگذاشت در من عقل و هوش - خرمنم را سوخت این گندمنمای جوفروش!
شماره ۳۶۶: در کهنسالی نیفتد کافر از سامان خویش! - کز تهیدستی چنار آتش زند در جان خویش
شماره ۳۶۷: حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش - گل ز شبنم می نهد آینه بر زانوی خویش
شماره ۳۶۸: صنوبر قامتی کز خاک می روید گرفتارش - خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارش
شماره ۳۶۹: در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش - سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش
شماره ۳۷۰: تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش - که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!
شماره ۳۷۱: دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش - که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش
شماره ۳۷۲: قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش - به این افسون توان رست از گزند روحفرسایش
شماره ۳۷۳: به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش - فراموشی ندارد مصرع موزون بالایش
شماره ۳۷۴: سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش - پریزادی است دست آموز، زلف آشنارویش
شماره ۳۷۵: غوطه در زنگ زد آیینه روشن گهرش - پسته ای شد ز خط سبز لب چون شکرش
شماره ۳۷۶: عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش - که به یک زخم برون می برد از میدانش
شماره ۳۷۷: به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش - که خنده در دهن کبک سوخت پروازش
شماره ۳۷۸: مطرب مکن ز صافی آواز انتعاش - چون زلف بی شکن بود آواز بی خراش
شماره ۳۷۹: محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟ - من همان ذوقم که می یابند از افکار من
شماره ۳۸۰: بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من - می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من
شماره ۳۸۱: دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من - هر که پیش افتد ز من، باشد بلاگردان من
شماره ۳۸۲: از علایق دل ز آب و گل نمی آید برون - پای سرو از گل ز بار دل نمی آید برون
شماره ۳۸۳: آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین - کاسه دریوزه می گردد نگین دان بی نگین
شماره ۳۸۴: در جبین تاک، نور باده بی غش ببین - در ته بال سمند شعله آتش ببین
شماره ۳۸۵: خط مشکین را به گرد خال آن مهوش ببین - جنگ موران بر سر آن دانه دلکش ببین
شماره ۳۸۶: ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن - تمتع بیش از فرزند مردم می توان بردن
شماره ۳۸۷: ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن - خوشا باغی که گل از باغبانش میتوان چیدن
شماره ۳۸۸: ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن - که دیدن های رسمی نیست جز تکلیف وا دیدن
شماره ۳۸۹: ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن - به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن
شماره ۳۹۰: جوانی برد با خود آنچه می آمد به کار از من - خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من
شماره ۳۹۱: نباشد در مقام دلبری نازک نهال من - ز تمکین ذوق گل چیدن ندارد خردسال من
شماره ۳۹۲: ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من - که پیش از گوش در دل نقش می بندد کلام من
شماره ۳۹۳: به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من - که از خود آب چون دندان برآرد آسیای من
شماره ۳۹۴: تا سر خود به گریبان نتوانی بردن - گوی توفیق ز میدان نتوانی بردن
شماره ۳۹۵: می گشاید ز خموشان دل بی کینه من - لب خاموش بود صیقل آیینه من
شماره ۳۹۶: اگر عزیز توان شد به آبروی کسان - نماز نیز قبول است با وضوی کسان
شماره ۳۹۷: توان به خامشی از عمر کام دل بردن - دراز می شود این رشته از گره خوردن
شماره ۳۹۸: به طوق غبغب سیمین او نظر واکن - هلال ماه در آغوش را تماشا کن
شماره ۳۹۹: عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین - به روی آینه عقد گهر گسسته ببین
شماره ۴۰۰: از توست آنچه می دهی آن را به دیگران - از دیگری است هر چه گره می زنی بر آن
شماره ۴۰۱: ز احسان بنای دولت خود باثبات کن - دست گشاده را سپر حادثات کن
شماره ۴۰۲: ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن - گر دل نمی دهی به سخن، گوش باز کن
شماره ۴۰۳: عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن - در چشم مور ملک سلیمان نظاره کن
شماره ۴۰۴: پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن - در استخوان مضایقه با این هما مکن
شماره ۴۰۵: بر جام باده چشم ندارد حباب من - حسن برشته است شراب و کباب من
شماره ۴۰۶: در سوختن زیاده شود آب و تاب من - در آتش است عالم آب (از) کباب من
شماره ۴۰۷: متراش خط ز چهره خود پر عتاب من - بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!
شماره ۴۰۸: آشفته می شود ز نصیحت دماغ من - دست حمایت است نفس بر چراغ من
شماره ۴۰۹: در لعل یار خنده دندان نما ببین - در روز اگر ستاره ندیدی بیا ببین
شماره ۴۱۰: عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی - که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
شماره ۴۱۱: زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی - بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی
شماره ۴۱۲: کند گل جمع خود را چون تو در گلزار میآیی - خیابان میکشد قد چون تو در رفتار میآیی
شماره ۴۱۳: سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای - ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای
شماره ۴۱۴: بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی - رنگ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
شماره ۴۱۵: جام جم مهر خموشی است اگر بینایی - لوح محفوظ بود حیرت اگر دانایی
شماره ۴۱۶: عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای - ستاره روی کش آفتاب ساخته ای
شماره ۴۱۷: کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی - چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی
شماره ۴۱۸: عبیر فتنه به زلف سیاهت ارزانی! - گل شکست به طرف کلاهت ارزانی!
شماره ۴۱۹: مخالفت نبود در جهان تنهایی - من و ملازمت آستان تنهایی
شماره ۴۲۰: در ماه روزه سیر مه ما نکرده ای - چشم گرسنه مست تماشا نکرده ای
شماره ۴۲۱: ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای - بر آب زندگی خط باطل کشیده ای
شماره ۴۲۲: هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی - با فتنه شهری چند کند خانه تنگی؟
شماره ۴۲۳: با خود پرداز از منزل طرازی - که خودسازی به است از خانه سازی
شماره ۴۲۴: گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی - بستان ز چشم ساقی پیمانه خدایی
شماره ۴۲۵: در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی - از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی
شماره ۴۲۶: در بسته حجاب بود گرچه گلشنش - تکلیف بوسه است دهن غنچه کردنش
شماره ۴۲۷: بر گردن است خون دو صد کشته چون منش - خون خوردن است بوسه گرفتن ز گردنش
شماره ۴۲۸: ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش - محضر کند درست به خون حلال خویش
شماره ۴۲۹: از کرم آن کس که شهرت است مرادش - کاسه دریوزه است دست گشادش
شماره ۴۳۰: چون آتش است رغبت بی منتهای حرص - کز سوختن زیاده شود اشتهای حرص
شماره ۴۳۱: با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق - بر در دیگر مزن این حلقه جز درگاه حق
شماره ۴۳۲: بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق - بهر خواب روز، شب را زنده می دارند خلق
شماره ۴۳۳: مرو از راه به احسان خسیسانه خلق - که گلوگیرتر از دام بود دانه خلق
شماره ۴۳۴: نیست از گرد مذلت متواضع را باک - هیچ کس پشت کمان را نرسانده است به خاک
شماره ۴۳۵: برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک - به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک
شماره ۴۳۶: می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال - تنگ چشمی می شود در دانه گوهر کمال
شماره ۴۳۷: روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل - جای دل چون لاله خون مرده دارم در بغل
شماره ۴۳۸: هر که را از سایلان ناشاد می سازد بخیل - در حقیقت بنده ای آزاد می سازد بخیل
شماره ۴۳۹: هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال - چون مه بدر رسد زود به معراج کمال
شماره ۴۴۰: تن گران و جان نزار و دل کباب است از طعام - غفلت از خواب است و خواب از آب و آب است از طعام
شماره ۴۴۱: لازم یکدیگر افتاده است ناکامی و کام - بیشتر از فصل ها در فصل گل باشد زکام
شماره ۴۴۲: حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام - بخیه از دندان سگ دارد لباس ژنده ام
شماره ۴۴۳: می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام - می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام
شماره ۴۴۴: اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانهام - چون نگین هموار شد با فرش، سقف خانهام
شماره ۴۴۵: ناز آن لبها ز خط از قدردانی می کشم - از سیاهی ناز آب زندگانی می کشم
شماره ۴۴۶: گرچه در راه سخن کرده است از سر پا قلم - سرنیارد کرد از خجلت همان بالا قلم
شماره ۴۴۷: از خموشی ما ز دست هرزه نالان رسته ایم - ما در منزل به روی خود ز بیرون بسته ایم
شماره ۴۴۸: ما به رنجش اکتفا از تندخویان کرده ایم - ما به پشت کار صلح از زشت رویان کرده ایم
شماره ۴۴۹: غم به آه از سینه افگار برمی آوریم - ما به نیش عقرب از دل خار برمی آوریم
شماره ۴۵۰: چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟ - دیگران روزی خورند و ما غم روزی خوریم
شماره ۴۵۱: بر زمین خط از خیال سرو قدی می کشیم - اول مشق جنون ماست، مدی می کشیم
شماره ۴۵۲: کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟ - که پای سیل میآید به سنگ از خواب سنگینم
شماره ۴۵۳: ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم - غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم
شماره ۴۵۴: چنان که جمله عبادات از وضوست تمام - وجود آدم خاکی به آبروست تمام
شماره ۴۵۵: نجست ناوک آهی درست از شستم - به غبغب هدفی آشنا نشد دستم
شماره ۴۵۶: مرا که هست میسر سبو به دوش کشم - چرا کباده خمیازه تا به گوش کشم؟
شماره ۴۵۷: به دست چون شکن زلف او شمار کنم - مگر ز عقده دل سبحه اختیار کنم
شماره ۴۵۸: کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم - گهر کجاست که ریزش به ابر یاد دهیم
شماره ۴۵۹: دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام - این سنگ را ز چنگ فلاخن گرفته ام
شماره ۴۶۰: از بس که بی گمان به در دل رسیده ام - باور نمی کنم که به منزل رسیده ام
شماره ۴۶۱: جان دگر ز بوسه دلدار یافتم - عمر دوباره از دو لب یار یافتم
شماره ۴۶۲: از جلوه ات ز هوش من زار می روم - چندان که می روی تو من از کار می روم
شماره ۴۶۳: ما در جهان قرار اقامت نداده ایم - چون سرو سالهاست به یک پا ستاده ایم
شماره ۴۶۴: ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم - از طوطیان کریم کریمی شنیده ایم!
شماره ۴۶۵: پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم - ما از دو خانه همچو کمان در کشاکشیم
شماره ۴۶۶: ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم - سد رمق به ملک سکندر نمی دهیم
شماره ۴۶۷: طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم - در سایه نخلی که نشاندم ننشستم
شماره ۴۶۸: از دل نبرد زنگ الم باد بهارم - چون گرد یتیمی است زمین گیر غبارم
شماره ۴۶۹: ما از لب خامش ز سخن داد گرفتیم - با شیشه سربسته پریزاد گرفتیم
شماره ۴۷۰: ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم - در نقطه آغاز به انجام رسیدیم
شماره ۴۷۱: یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم - بر چهره چو مینای تهی، رنگ نداریم
شماره ۴۷۲: ز تن عضوی بود دلهای خودکام - که رنگ برگ دارد میوه خام
شماره ۴۷۳: روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان - کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
شماره ۴۷۴: حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان - تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
شماره ۴۷۵: نوشها درج است در نیش عتابآلودگان - پشه دارد حق بیداری به خوابآلودگان
شماره ۴۷۶: عیب دنیا را نمیبینند کوتهدیدگان - گرچه بیپرده است در چشم نظر پوشیدگان
شماره ۴۷۷: دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان - خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان
شماره ۴۷۸: شد چو سوزن خشک، خار از قرب گلپیراهنان - رنج باریک آورد آمیزش سیمینتنان
شماره ۴۷۹: کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن - از قبول نقشها آیینه را پرداختن
شماره ۴۸۰: هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن - زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن
شماره ۴۸۱: می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن - مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن
شماره ۴۸۲: تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟ - بر سر بازار شهرت طبل رسوایی زدن
شماره ۴۸۳: با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن - هست با دست تهی از هند بیرون آمدن
شماره ۴۸۴: روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن - وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن
شماره ۴۸۵: شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن - در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن
شماره ۴۸۶: در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن - گوش خود را کاسه دریوزه تحسین مکن
شماره ۴۸۷: فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من - نیست از جوش پری ره در خیال آباد من
شماره ۴۸۸: در جوهر نهفته من سرسری مبین - آیینه ام، به جامه خاکستری مبین
شماره ۴۸۹: به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران - که پای آبله دارست دست سبحه شماران
شماره ۴۹۰: چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ - دانه می گردد گره در حلقه های دام او
شماره ۴۹۱: هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو - غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو
شماره ۴۹۲: گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو - مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو
شماره ۴۹۳: بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو - شد دل گندم دو نیم از بدگمانی های تو
شماره ۴۹۴: قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو - حلقه ها از طوق قمری می کشد در گوش سرو
شماره ۴۹۵: زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو - بر چراغان تجلی آستین افشان مشو
شماره ۴۹۶: پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او - که یک دم بر زمین ننشیند از دوش و کنار او
شماره ۴۹۷: یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو - مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟
شماره ۴۹۸: کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟ - به غیر از بهله دستی نیست بر بالای دست تو
شماره ۴۹۹: شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو - به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو
شماره ۵۰۰: سرونازی که منم محو رخ انور او - هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او
شماره ۵۰۱: می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو - می زند خون هوس جوش ز نظاره تو
شماره ۵۰۲: اگر چه لاله طورست روی روشن او - چراغ روز بود با بیاض گردن او
شماره ۵۰۳: ز انفعال خرام تو آب گردد سرو - ز طوق فاخته پا در رکاب گردد سرو
شماره ۵۰۴: صد پرده شوختر بود از چشم خال تو - این نافه پیش پیش دود از غزال تو
شماره ۵۰۵: خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته - شوره پشتانند از بار گران بگریخته
شماره ۵۰۶: در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟ - دل را سفید کن، چه ورق می کنی سیاه؟
شماره ۵۰۷: ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله - که عاشقند به بانگ بلند برالله
شماره ۵۰۸: از اشک برد راه به کوی تو نظاره - در بحر کند سیر معلم به ستاره
شماره ۵۰۹: زان لب نتوان کرد به دشنام کناره - تیغ دو دم اوست مرا عمر دوباره
شماره ۵۱۰: چند غم از دل به اشک لالهگون شوید کسی؟ - تا به کی از سادهلوحی خون به خون شوید کسی؟
شماره ۵۱۱: ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی - از هواداران رخسارت نسیم گل یکی
شماره ۵۱۲: قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی - قمریان را سرو شد سوهان طوق بندگی
شماره ۵۱۳: خون تاک از شوق میجوشد اگر ساغر زنی - غنچه شادی مرگ میگردد اگر بر سر زنی
شماره ۵۱۴: این که زاهد کرد پهلوی خود از دنیا تهی - کاش در پای گلی میکرد یک مینا تهی
شماره ۵۱۵: خضاب تازهای هردم به روی کار میآری - شدی پیر و همان دست از سیهکاری نمیداری
شماره ۵۱۶: میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری - گلم در دست، آتش در نیستان است پنداری
شماره ۵۱۷: گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه میسازی؟ - گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه میسازی؟
شماره ۵۱۸: ز مستی دیگران را میکنی تکلیف می نوشی - به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی