گنجور

 
صائب تبریزی

نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند

راه عشاق ترا هیچ نوایی نزند

می زند مار به هر عضو، ولی نی ماری است

که به غیر از دل آگاه به جایی نزند

خون ما را که دل آهن ازو جوش کند

جوهر تیغ محال است که خس پوش کند

دل بی طاقت ما صبر ندارد، ورنه

حسن از آیینه محال است فراموش کند

هیچ نفرین به ازین نیست که عاقل گردد

هر که حق نمک عشق فراموش کند