گنجور

 
صائب تبریزی

کجا طی راه حق با جان غافل می توان کردن؟

به پای خفته کی قطع منازل می توان کردن؟

اگر ذوق شهادت تشنه جانان را امان بخشد

چه خونها در دل بی رحم قاتل می توان کردن

سراب و آب را نتوان جدا کردن به چشم از هم

به نور دل تمیز حق و باطل می توان کردن

رعیت نیست ممکن شاه را محکوم خود سازد

اگر سرپیچد از فرمان چه با دل می توان کردن؟