گنجور

 
صائب تبریزی

نتوان کرد به زندان بدن محصورم

شیشه را می شکند زور می پرزورم

در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟

چه کند حوصله تنگ فلک با شورم؟

بس که آمیخته نیش بود نوش جهان

دیدن شهد فزون می گزد از زنبورم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم

یا نمکدان کی دیده‌ست که من در شورم

هر چه امروز بریزم شکنم تاوان نیست

هر چه امروز بگویم بکنم معذورم

بوی جان هر نفسی از لب من می آید

[...]

آشفتهٔ شیرازی

آخر ای پیر خرابات نه من مخمورم

گر زنم حلقه بدر می طلبم معذورم

از چه در حلقه مستان تو را هم ندهند

من که در سلسله دردکشان مشهورم

میکشانت همه کشتی بشط می راندند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه