گنجور

 
صائب

آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است

آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است

آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا

پیش چشم اهل بینش دست بر هم سوده ای است

 
 
 
صائب تبریزی

بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است

بی تماشای تو مژگان دست بر هم سوده ای است

عاشقان را بی خرام قامت موزون تو

سرو در مد نظر، شمشیر زهرآلوده ای است

ماه کز نظاره اش چشم جهانی روشن است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه