گنجور

 
صائب

ترا که چتر زراندود آفتاب بود

هلال عید به اندازه رکاب بود

همان خورم به رگ خواب نیش بیداری

اگر چه بسترم از پرده های خواب بود

مزن به شیشه ما سنگ محتسب زنهار

کبوتر حرم ما بط شراب بود

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
صائب تبریزی

خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود

یکی ز حلقه بگوشانش آفتاب بود

به خواب نازندیده است دولت بیدار

گشایشی که در آن چشم نیمخواب بود

چنین که سنگدل افتاده کوه تمکینت

[...]

وفایی شوشتری

دلی که در غم فرزند بوتراب بود

به روز حشر دگر فارغ از عذاب بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه