گنجور

 
صائب تبریزی

فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم

قبای دار کوتاه است بر بالای منصورم

چنان باریک بین گردیده ام از عاقبت بینی

که جوی شهد آید در نظر چون نیش زنبورم

ز صحرای شکرریز قناعت گوشه ای دارم

که آید در نظر ملک سلیمان دیده مورم

 
 
 
فیض کاشانی

الا یا ایها الساقی بده جامی که مخمورم

مگر می وارهارند جان از این غمهای پر زورم

الا یا ایها الناصح مکن منعم ز میخانه

که من موسی و این ارض مقدس هست چون طورم

الا یا ایها الواعظ تو از تقصیر من بگذر

[...]

بیدل دهلوی

ز دشت بیخودی می‌آیم از وضع ادب دورم

جنونی‌ گر کنم ای شهریان هوش معذورم

ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم

که تا دست سلیمان می‌رسد نقش پی مورم

جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم

چو مرهم عاقبت گل می‌کند از زخم ناسورم

جز آهنگ محبت نیست در مضراب من دیگر

همین «عشاق » می‌آید به گوش از ساز تنبورم

مرا اندیشه هجر و خیال وصل کی باشد؟!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه