گنجور

 
صائب تبریزی

ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند

گریه گرم من آتش در گلستان می زند

شمع پا در دامن فانوس پیچید و هنوز

شوق بر خاکستر پروانه دامان می زند

نیست در جیب دو عالم خونبهای یک سئوال

همتم این نغمه بر گوش کریمان می زند

عاشقان را جلوه گل درنمی آرد ز جای

لاله گاهی ناخنی بر داغ ایشان می زند