گنجور

 
صائب تبریزی

زخم گستاخم لب تیغ شهادت می‌مکد

شبنم من خون خورشید قیامت می‌مکد

نقش شیرین شسته شد از لوح خارا و هنوز

تیشهٔ فرهاد انگشت جلادت می‌مکد

از دهان خضر آب زندگانی می‌رود

تیغ او از بس لبِ خود را به رغبت می‌مکد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode