گنجور

 
صائب

اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد

دانه سوختگان برق به خرمن دارد

با کلاه نمد خویش بسازید که شمع

تاج بر طرف سر و اشک به دامن دارد

آن به سرچشمه مقصود تواند ره برد

که دلی تنگ تر از چشمه سوزن دارد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خیالی بخارایی

میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد

مردمی باشد اگر دارد و از من دارد

غمزه ات از پی دل چند کنم چشم سیاه

اینک اینک دل من گر سر بردن دارد

گِرد لب طوطیِ خطّ تو چه شیرین مرغی ست

[...]

هلالی جغتایی

چیست آن خسرو سیمین‌بدن زرین‌تاج؟

که به شب خانهٔ فولاد نشیمن دارد

چو ستون‌ست ولی از مدد خیمه بپاست

سیم‌گون‌ست ولی جامه ز آهن دارد

بته پیرهن آل عجب شاخ گلی‌ست!

[...]

فضولی

باز گلزار صفای رخ جانان دارد

هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد

دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن

این که دل را نرسد ذوق چه امکان دارد

بشنو زمزمه مرغ خوش الحان و مگو

[...]

صائب تبریزی

سالک امید نجات از دل روشن دارد

مرغ زیرک نظر از خانه به روزن دارد

هرکه با صدق عزیمت سفری گردیده است

خطر از راهنما بیش ز رهزن دارد

می برد راه به سررشته مقصود کسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه