گنجور

 
صائب تبریزی

خون به جوشم ز خط غالیه‌گون می‌آید

این بهاری است کز او بوی جنون می‌آید

عشق را خلوت خاصی است که از مشتاقان

هرکه از خویش برون رفت درون می‌آید

به تماشای تو ای سرو خرامان ز چمن

گل نفس سوخته چون لاله برون می‌آید