گنجور

 
صائب تبریزی

روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند

عاجزست آن کس که بر دشمن شبیخون می زند

دست گستاخم به زلف او شبیخون می زند

بوسه ام خود را بر آن لبهای میگون می زند

سرکه ابروی زاهد گر چنین تندی کند

نشأه می همچو رنگ از شیشه بیرون می زند

 
 
 
صائب تبریزی

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند

بوسه چون ساغر بر آن لبهای میگون می زند

نیست لیلی را بغیر از پرده دل محملی

در بیابان قطره بیهوده مجنون می زند

گوشه گیری شهپر پرواز باشد فکر را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه