گنجور

 
صائب تبریزی

ز آب تیغ او هر بیجگر سربرنمی آرد

ز سر تا نگذرد غواص، گوهر برنمی آرد

مگردان صرف در تن پروری عمر گرامی را

که عیسی را به گردون از زمین خر برنمی آرد

ترا چشم قیامت بین ندارد روشنی، ورنه

کدامین صبح سر از جیب محشر برنمی آرد؟