در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها سعدی مصرع یا بیتی از عطار را عیناً نقل قول کرده است:
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴ :: عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰
سعدی (بیت ۶): به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم - کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
عطار (بیت ۱): به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم - به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:بندهوار آمدم به زنهارت - که ندارم سلاح پیکارت
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:ای شکر خوشهچین گفتارت - سرو آزاد کرد رفتارت
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:بیتو حرام است به خلوت نشست - حیف بود در به چنین روی بست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که قرارش نگرفتی و خواب - تا گل و نسرین نفشاندی نخست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:نیم شبی سیم برم نیم مست - نعرهزنان آمد و در در نشست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:دیر آمدی ای نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:مفشان سر زلف خویش سرمست - دستی بر نه که رفتم از دست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:نشاید گفتن آنکس را دلی هست - که ندهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴:مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:وشاقی اعجمی با دشنه در دست - به خون آلوده دست و زلف چون شست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:خراباتی است پر رندان سرمست - ز سر مستی همه نه نیست و نه هست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » المقالة الثانی عشر:پسر گفتش اگر جاهم حرامست - بگو تا جامِ جم باری کدامست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟ - وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸:بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است - تا دست به کام دل خویشم برسیده است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است - عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است - که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:این باد بهار بوستان است؟ - یا بوی وصالِ دوستان است؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:این خط شریف از آن بنان است - وین نقل حدیث از آن دهان است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:هر شور وشری که در جهان است - زان غمزهٔ مست دلستان است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:عشق تو قلاوز جهان است - سودای تو رهنمای جان است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:تا عشق تودر میان جان است - جان بر همه چیز کامران است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:گر صبر دل از تو هست و گر نیست - هم صبر که چارهٔ دگر نیست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:دل خون شد و از توام خبر نیست - هر روز مرا دلی دگر نیست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست - گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیست - چون گذشتی از دو عالم هیچکس را بار نیست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد - زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد - عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد - آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد - پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:تو را نادیدن ما غم نباشد - که در خیلت به از ما کم نباشد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:حدیث فقر را محرم نباشد - وگر باشد مگر زآدم نباشد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد - غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد - فریاد ز کفار به یک بار برآمد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:روز برآمد بلند ای پسر هوشمند - گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲:غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند - زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:آمد گه آن که بوی گلزار - منسوخ کند گلاب عطار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:شرط است جفا کشیدن از یار - خمر است و خمار و گلبن و خار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱:بردند پیمبران و پاکان - از بیادبان جفای بسیار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۴:زاهد که درم گرفت و دینار - زاهدتر از او یکی به دست آر
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۳:سرهنگ لطیف خوی دل دار - بهتر ز فقیه مردم آزار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:بردار صراحیی ز خمار - بربند به روی خرقه زنار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:ای عشق تو کیمیای اسرار - سیمرغ هوای تو جگرخوار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:در عشق تو گم شدم به یکبار - سرگشته همی دوم فلکوار
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:ای به خلق از جهانیان ممتاز - چشم خلقی به روی خوب تو باز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:متقلب درون جامه ناز - چه خبر دارد از شبان دراز
سعدی » گلستان » دیباچه:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز؟
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که چون پسته دیدمش همه مغز - پوست بر پوست بود همچو پیاز
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:هر که سر رشتهٔ تو یابد باز - درش از سوزنی کنند فراز
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:ذرهای دوستی آن دمساز - بهتر از صد هزار ساله نماز
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:خطا کردی به قول دشمنان گوش - که عهد دوستان کردی فراموش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:قیامت باشد آن قامت در آغوش - شراب سلسبیل از چشمه نوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:یکی را دست حسرت بر بناگوش - یکی با آن که میخواهد در آغوش
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:نگویند از سر بازیچه حرفی - کز آن پندی نگیرد صاحبِ هوش
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷:فراموشت نکرد ایزد در آن حال - که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:دلی کامد ز عشق دوست در جوش - بماند تا قیامت مست و مدهوش
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:رفتی و نمیشوی فراموش - میآیی و میروم من از هوش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:ترسا بچهٔ شکر لبم دوش - صد حلقهٔ زلف در بناگوش
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:گر یکی از عشق برآرد خروش - بر سر آتش نه غریب است جوش
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۵:زندهدل از مرده نصیحت نیوش - مردهدل از زنده نگیرد به گوش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:مست شدم تا به خرابات دوش - نعرهزنان رقصکنان دردنوش
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴:ساقی بده آن شراب گلرنگ - مطرب بزن آن نوای بر چنگ
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:ای عشق تو با وجود هم تنگ - در راه تو کفر و دین به یک رنگ
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:رفیق مهربان و یار همدم - همه کس دوست میدارند و من هم
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو:بسی صورت بگردیدست عالم - وزین صورت بگردد عاقبت هم
سعدی » گلستان » دیباچه:در این مدت که ما را وقت خوش بود - ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:من آن مورم که در پایم بمالند - نه زنبورم که از دستم بنالند
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۶:پسندیدهست بخشایش ولیکن - منه بر ریش خلقآزار مرهم
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » المقالة الحادی عشر:پسر گفتش اگر در جاه باشم - چرا آشفته و گمراه باشم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۲) حکایت:یکی گفتست از اهل سلامت - که گر رسوا شود خلق قیامت
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » المقالة الثانی و العشرون:پسر گفت ای پدر این کیمیا چیست - که بی اودست میندهد مرا زیست
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » فی نعت النبی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم:محمد مقتدای هر دو عالم - محمد مهتر اولادِ آدم
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل:عزیزی گفت من عمری درین کار - بعقد و جد در بودم گرفتار
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:گو خلق بدانند که من عاشق و مستم - آوازه درست است که من توبه شکستم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:دی در صف اوباش زمانی بنشستم - قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:من با تو نه مرد پنجه بودم - افکندم و مردی آزمودم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:تا عشق تو را به جان ربودم - بی درد تو یک نفس نبودم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:تا عشق تو سوخت همچو عودم - یک ذره نماند از وجودم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:نه دسترسی به یار دارم - نه طاقت انتظار دارم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:من با تو هزار کار دارم - جانی ز تو بی قرار دارم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم - با وجودش ز من آواز نیاید که منم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵:چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم - بی خبر عمر به سر میبرم و دم نزنم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶:بس که در منظر تو حیرانم - صورتت را صفت نمیدانم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:از در جان درآی تا جانم - همچو پروانه بر تو افشانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:گر دست دهد هزار جانم - در پای مبارکت فشانم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷:از عشق در اندرون جانم - دردی است که مرهمی ندانم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:گر در سر عشق رفت جانم - شکرانه هزار جان فشانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:مرا تا نقره باشد میفشانم - تو را تا بوسه باشد میستانم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱:ز تو گر یک نظر آید به جانم - نباید این جهان و آن جهانم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲:ازین دریا که غرق اوست جانم - برون جستم ولیکن در میانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:بکن چندان که خواهی جور بر من - که دستت بر نمیدارم ز دامن
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۷:دلت خوش باد و چشم از بخت روشن - به کام دوستان و رغم دشمن
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۱:خلافِ رایِ سلطان رای جُستن - به خونِ خویش باشد دست شستن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۸:شبانی با پدر گفت: ای خردمند - مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱۰) حکایت آن مجنون که تب داشت:یکی پرسید ازان مجنون که تب داشت - که تب میگیردت مجنون عجب داشت
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:سهل باشد به ترک جان گفتن - ترک جانان نمیتوان گفتن
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴:عاشقی چیست ترک جان گفتن - سر کونین بیزبان گفتن
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » جواب پدر:پدر گفتش که چون زر سایه افکند - ترا از گوهر و از پایه افکند
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای - ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۷:آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای - نبود کم از کم و بود از کم کمینهای
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:تا کیام انتظار فرمایی - وقت نامد که روی بنمایی؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:همه چشمیم تا برون آیی - همه گوشیم تا چه فرمایی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۴:از غمت روز و شب به تنهایی - مونس عاشقان سودایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگین دل و سرکش چرایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت میفزایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۴:خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵:طبیبی را حکایت کرد پیری - که میگردد سرم چون آسیایی
سعدی » گلستان » دیباچه:بمانَد سالها این نظم و ترتیب - ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸:دلا در راه حق گیر آشنایی - اگر خواهی که یابی روشنایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی - ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی - رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۷:ترسا بچهای دیشب در غایت ترسایی - دیدم به در دیری چون بت که بیارایی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۹:ترسا بچهایم افکند از زهد به ترسایی - اکنون من و زناری در دیر به تنهایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰:که دست تشنه میگیرد به آبی - خداوندان فضل آخر ثوابی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۰:درآمد از در دل چون خرابی - ز می بر آتش جانم زد آبی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱:ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی - حق را به روزگار تو با ما عنایتی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸:ای آفتاب از ورق رویت آیتی - در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:گفتم آهندلی کنم چندی - ندهم دل به هیچ دلبندی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۴:ای لبت ختم کرده دلبندی - بنده بودن تو را خداوندی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:ای که با عاشقان نه پیوندی - بی تو دل را کجاست خرسندی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی - یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:لافِ سرپنجگی و دعویِ مَردی بگذار - عاجزِ نفسِ فرومایه چه مَردی چه زنی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۵:در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی - این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸:ای سرو حدیقه معانی - جانی و لطیفه جهانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳:یاران کجاوه، غم ندارند - از منقطعان کاروانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:سَمْعی اِلیٰ حُسْنِ الْاَغانی - مَنْ ذَا الَّذی جَسَّ الْمَثانی؟
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۰:ای روی تو فتنهٔ جهانی - مبهوت تو هر کجا که جانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۳:ای حسن تو آب زندگانی - تدبیر وصال ما تو دانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴:دردی است درین دلم نهانی - کان درد مرا دوا تو دانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶:ای ساقی از آن قدح که دانی - پیش آر سبک مکن گرانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۱:ای هجر تو وصل جاودانی - واندوه تو عین شادمانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۴:ترسا بچهای به دلستانی - در دست شراب ارغوانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۵:گفتم بخرم غمت به جانی - بر من بفروختی جهانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹:الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی - به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:بندهام گر به لطف میخوانی - حاکمی گر به قهر میرانی
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۴:گر تو قرآن بر این نَمَط خوانی - ببری رونقِ مسلمانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۸:زلف را تاب داد چندانی - که نه عقلی گذاشت نه جانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:خاک کوی توام تو میدانی - خاک در روی من چه افشانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۶:ای جان جان جانم تو جان جان جانی - بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۹:ای در میان جانم وز جان من نهانی - از جان نهان چرایی چون در میان جانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲:ای یک کرشمه تو غارتگر جهانی - دشنام تو خریده ارزان خران به جانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۲:بس نادره جهانی ای جان و زندگانی - جان و دلم نماند گر تو چنین بمانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی - جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۲:نظر به چشم ارادت مکن به صورت دنیا - که التفات نکردند بر وی اهل معانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹:کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی - که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی - که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰:ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی - که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶:امروز چنانی ای پریروی - کز ماه به حسن میبری گوی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۵:سرمست درآمد از سر کوی - ناشسته رخ و گره زده موی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷:خواهم اندر پایش افتادن چو گوی - ور به چوگانم زند هیچش مگوی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۳:ای لب گلگونت جام خسروی - پیشهٔ شبرنگ زلفت شبروی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰:مرحبا ای نسیم عنبربوی - خبری زآن به خشم رفته بگوی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:تا به دکّان و خانه درگِرَوی - هرگز ای خام، آدمی نشَوی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۲:هرچه هست اوست و هرچه اوست توی - او تویی و تو اوست نیست دوی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت - درمانش تحمل است و سر پیش انداخت
عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۷:نردِ هوسِ وصال میباید باخت - اسبِ طمعِ محال میباید تاخت
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۳۹:تا جاندارم گردِ تو میخواهم تاخت - میخواهم سوخت و نیز میخواهم ساخت
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۶:زان روز که حسنت علم عشق افراخت - هر چیز که دید پردهٔ روی تو ساخت
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱:در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت - پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست!
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۲۵:در معرفت تو دم زدن نقصان است - زیراکه ترا هم به تو بتوان دانست
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۷۴:ای عقل شده در صفت ذات تو پست - از حد بگذشت این همه تقصیر که هست
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۰:هر چیز که آن ز نیستی در پیوست - هستند همه از می این واقعه مست
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۱۶:این قالب اگر بلند دیدی ور پست - مغرور مشو به پیش این خفته و مست
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۴۳:عمری به فنا بر دلم آوردم دست - تا دل ز فنا به زاری زار نشست
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۳:تا هستی تو نصیب میخواهد جست - دل روی به خونِ دیده میخواهد شست
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۰:تا شد دلم از بوی می عشق تو مست - هم پرده دریده گشت و هم توبه شکست
عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۳:آن نقطه که کیمیای دولت آن است - بگذر ز جهان که بیخ آن در جان است
عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۹:تا عالِمِ جهل خود نگردی به نخست - هر اصل که در علم نهی نیست درست
عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۳:پیوسته دلم به جانت میخواهد جُست - دست از توبه خون دیده میخواهد شست
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۲۸:آن مرغ که بود از می معنی مست - پرّید و دل اندر کرم مولی بست
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۳:امروز منم نشسته نه نیست نه هست - در پردهٔ نیستْ هست شوریده و مست
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱۲:ای پشت بداده رفته هم روز نخست - برخیز که این گریهٔ ابر از غم تست
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۱:جانی دارم عاشق و شوریده و مست - آشفته و بی قرار، نه نیست، نه هست
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۲:تا پاک نگردد دل این نفس پرست - دستم ندهد بر سر کوی تو نشست
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۵۶:گاهی به خودم بار دهد مستی مست - گاهی ز خودم دور کند پستی پست
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳:از بس که شکر فشاند عشق تونخست - جاوید همه جهان شکر خواهد جست
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۵۳:چون گشت دل من از سر زلف تو مست - هرگز بندادم ز سر زلف تو دست
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۴:گفتی که «ترا چو خاک گردانم پست - تا نیز به زلفِ دلکشم ناری دست»
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۳۳:برخاست دلم، چوباده در خم بنشست - وز طلعت گل هزاردستان شد مست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴:از دست گلابگر گل عشوه پرست - در پای آمد چنانکه بر خاک نشست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۳۰:گل گفت: چو نیست هفتهای روی نشست - از کم عمری پشت امیدم بشکست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۳۲:گل بر سر پای غرقهٔ خون زانست - کاو روز دویی درین جهان مهمانست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۱:بشکفت به صد هزار خوبی گل مست - وز رعنایی جلوه گری در پیوست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۵۴:با گل گفتم که با چنین عمر که هست - انگار که نیست رخت بر باید بست
عطار » مختارنامه » باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه » شمارهٔ ۳:پروانه به شمع گفت: «از روزِ نخست - چون کشته شوم بر سرت از عهد درست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:وه وه که قیامتست این قامت راست - با سرو نباشد این لطافت که تراست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:آن کس که خطای خویش بیند که رواست - تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۲۲:هر دل که درین دایرهٔ بی سر و پاست - در دریاست او ولیک در وی دریاست
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۸:از پردهٔ خود برون شدن عین خطاست - زیرا که برون پرده گردی کم و کاست
عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲۹:این درد جگرسوز که در سینه مراست - میگرداند گِرِد جهانم چپ و راست
عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۸:چون قاعدهٔ بقای ما عین فناست - بر عین فنا کار بنتوان آراست
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۲:هر کو گهر وصل تو در خواهد خواست - اول قدم از دو کون بر باید خاست
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۵:از دل گرمی که در هوای تو مراست - در بندگیت به آتشی مانم راست
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۲:بی موی تونیست موی کس موئی راست - بی روی تو روی دگران روی و ریاست
عطار » مختارنامه » باب سی و ششم: در صفت چشم و ابروی معشوق » شمارهٔ ۱۴:گر عفو کنی به لطف جرمی که مراست - آسان ز سرِ وجود برخواهم خاست
عطار » مختارنامه » باب سی و ششم: در صفت چشم و ابروی معشوق » شمارهٔ ۱۷:گفتم: خط مشکین تو بر ماه خطاست - گفتا:به خطا مشک ز من باید خواست
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۵:پیوسته به آرزو ترا باید خواست - تا از تو یک آرزو مرا ناید راست
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۷:مهری که ز تو در دل من بنهفته است - با تو به زبان اگر نگویم گفته است
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۰:شمع آتش را گفت که طبعی که تر است - در شیب مرا مسوز چون بالا خواست
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۳:شمع آمد و گفت: دادِ من باید خواست - کز آتشِ سوزنده بمانْدَم کم و کاست
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۹:شمع آمد و گفت: سوز پروانه جداست - کاو را پر سوخت سوز من سر تا پاست
عطار » وصلت نامه » بخش ۶۷ - و له ایضاً:هر خاک که درجهان کسی فرسود است - تنهاست که آسیای چرخش سوداست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:از بس که بیازرد دل دشمن و دوست - گویی به گناه مسخ کردندش پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست - هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:چون حال بدم در نظر دوست نکوست - دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست - وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:گر دل به کسی دهند باری به تو دوست - کت خوی خوش و بوی خوش و روی نکوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست - یا مغز برآیدم چو بادام از پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:گویند رها کنش که یاری بدخوست - خوبیش نیرزد به درشتی که دروست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:گر خود ز عبادت استخوانی در پوست - زشتست اگر اعتقاد بندی که نکوست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۰:خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست - با هر که در اوفتی چنان باش که اوست
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم:دشمن که جفایی کند آن شیوۀ اوست - باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست
عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۴:آواز آمد مرا که در جستن دوست - شرط است ز پیش مغز، بشکستن پوست
عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۹:دنیا که جوی وفا ندارد در پوست - هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست
عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۵:عشق تو که ذرّه ذرّه تابنده بدوست - هر حکم که او کرد، چو او کرد نکوست
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۱۵:جانا! چو ز سر تا قدمت جمله نکوست - سر تا قدم جهان ترا دارم دوست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۳:گل بین که گلابِ ابر میدارد دوست - وز خنده چو پسته مینگنجد در پوست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:نوروز که سیل در کمر میگردد - سنگ از سر کوهسار در میگردد
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۱:خورشید، که او زیر و زبر میگردد - از تو، به امید یک نظر میگردد
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:شاها سم اسبت آسمان میسپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۳:از مایهٔ بیسود نیاساید مرد - مار از دم خویش چند بتواند خورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۶:در گرگ نگه مکن که بزغاله برد - یک روز ببینی که پلنگش بدرد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟ - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:صیّاد نه هر بار شَگالی ببَرَد - افتد که یکی روز پلنگش بخورَد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:دل عشق تو را واقعۀ نوح شمرد - زان روی سفینهای فراهم آورد
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۲۷:مرغی که بدید از می این دریا دُرد - عمری جان کند و ره سوی دریا بُرد
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۹:دانی که چهایم نه بزرگیم نه خُرد - دانی که چه میخوریم نه صاف نه دُرد
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۹:زین شیوه که ازعمر برآوردم گرد - کس در دو جهان بر نتواند آورد
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۷:من این دل بسته را کجا خواهم برد - ور صاف مرا نیست کجا خواهم دُرد
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:آن را که جمال ماه پیکر باشد - در هرچه نگه کند منور باشد
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۲۳:گفتم: «چو تنم ضعیف و لاغر باشد - دل در برت از سنگ قویتر باشد»
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:روزی نظرش بر من درویش آمد - دیدم که معلم بداندیش آمد
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۶۳:چون بادیهٔ عشق، مرا پیش آمد - هر گامم ازو ز صد جهان بیش آمد
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۶:گر عقل مرا مصلحت اندیش آمد - تا این چه طریقیست که در پیش آمد
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:کس با تو عدو محاربت نتواند - زیرا که گرفتار کمندت ماند
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند - هر یک به مراد خویشتن ملکی راند
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:نه هر که ستم بر دگری بتواند - بیباک چنانکه میرود میراند
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۴۳:هم بر کف ودود، مُلْک بتوانی راند - هم با همه، هم بی همه، بتوانی ماند
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۰۲:پیوسته کتاب هجر میخواهم خواند - بر بوی وصال اشک میخواهم راند
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:با دوست به گرمابه درم خلوت بود - وانروی گلینش گل حمام آلود
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:آن گل که هنوز نو به دست آمده بود - نشکفته تمام باد قهرش بربود
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:افسوس بر آن دل که سماعش نربود - سنگ است و حدیث عشق با سنگ چه سود؟
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳۵:در عشق مرا چون عدم محض فزود - از هستی خویشم عدم محض ربود
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۸:فانی شده، تا بود، مشوّش نشود - باقی به وجود جز در آتش نرود
عطار » مختارنامه » باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه » شمارهٔ ۱۸:چون شمعِ جمال خود به پروانه نمود - پروانه ز شوقِ او فرود آمد زود
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳:گر تیر جفای دشمنان میآید - دل تنگ مکن که دوست میفرماید
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴:من چاکر آنم که دلی برباید - یا دل به کسی دهد که جان آساید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:گر تیر جفای دشمنان میآید - دلتنگ مشو که دوست میفرماید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۲:سلطان که به منزل گدایان آید - گر بر سر بوریا نشیند شاید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:دردا که طبیبْ صبر میفرماید - وین نفسِ حریص را شکَر میباید
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۹:عاشق ز کسی نکاهد و نفزاید - لب بندد و راز پیش کس نگشاید
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۱۹:در جنب رخت چو ماه میننماید - میگردد و میکاهد و میافزاید
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱۳:بر خاک تو چون بنفشهام سر در بر - بیبرگ گلت چو حلقه ماندم بر در
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۴۴:این گنبد خاکستری پر اخگر - گه در خونم کشید و گه خاکستر
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۴۵:جانا! ز همه جهان نشستم برتر - سربازان را چو دیده هستم در خور
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۲:شمع آمد و گفت: عزّت من بنگر: - در زیر نهاده شمعدان طشتی زر
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز - کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲:نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز - خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۴:میپرسیدی که چیست این نقش مجاز - گر بر گویم حقیقتش هست دراز
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۱:تا چند کنی عزیمت دریا ساز - مردانه رو و خویش به دریا انداز
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۸۴:آن سالک گرم روْ که در شیب و فراز - چون شمع فرو گداخت در سوز و گداز
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۴۵:خواهی که ببینی تو به پیدایی راز - خود را ز ورای عقل سودایی ساز
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۸۳:در محو دلم ز خویشتن مانَد باز - در توحیدم حجاب افتد آغاز
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۲۱:گر میخواهی که بازیابی این راز - بیخود شو و با بیخودی خویش بساز
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۶۱:از بس که دلم به بینشان داشت نیاز - بینام ونشان بماندم در تک و تاز
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۷:پنهان گهریست در پسِ پردهٔ راز - وندر طلبش خلق جهان در تک و تاز
عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۹:این دل که بسوخت روز و شب در تک و تاز - میجوشد و میجوید و میگوید راز
عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۲۲:ای در غم نان و جامه و آز و نیاز - افتاده به بازار جهان در تک و تاز
عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۹:تا کی باشی چو آسمان در تک و تاز؟ - در زیر قدم شو چو زمین پستِ نیاز
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۲۷:خود را چو زخواب و خور نمیداری باز - پس چه تو، چه آن ستور، در پردهٔ راز
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۷:تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز - سیر آمدم از جهان و از آز و نیاز
عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۲:در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز - کار من دل سوخته اشک است و نیاز
عطار » مختارنامه » باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن » شمارهٔ ۳:تا کی باشم گِردِ جهان در تک و تاز - بر هیچ نه قطع میکنم شیب و فراز
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱:چون هر روزیت بیشتر دیدم ناز - هر روز بتو بیشترم گشت نیاز
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۱:گر در طلبت ز روی تو مانم باز - در کوی تو تن فرودهم در تک و تاز
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۴۳:در راه فکندهای مرا در تک و تاز - گه شیب نهی پیش من و گاه فراز
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۱۲:چون روی تو مینبینم ای شمع طراز - چون شمع ز تو سوخته میمانم باز
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۱:دوش آمد و برگشاد صد پردهٔ راز - در پردهٔ دل جلوهگری کرد آغاز
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۳۶:ای باد به سوی زلفِ آن یار بتاز - کوتاه مکن دست از آن زلف دراز
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۱۴:آن است همه آرزویم عمر دراز - تا پیش از اجل ببینم ای شمع طراز
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۲:بر آب روان و سبزه ای شمع طراز - می در ده و توبه بشکن و چنگ بساز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴:تا چند ز سودای تو در سوز و گداز - چون شمع آرم به روز شبهای دراز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۲۲:از بس که ز غم سوختم ای شمع طراز - چون شمع ز تو سوخته میمانم باز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۶۶:در شمع نگر فتاده در سوز و گداز - برّیده ز انگبین به صد تلخی باز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۱:گفتم: شمعا! چند گدازی مگداز - گفتا: تو خبر نداری از پردهٔ راز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۲:شمع آمد و گفت: من نیم قلب مجاز - مومی که بود نقره چو قلبش بگداز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۶:شمع آمد زار زار و میگفت به راز - حال من و آتش است با سوز و گداز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۹:شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز - کار من غم کشته کی آید با ساز
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳:ای ماه شبافروز شبستانافروز - خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴:یا روی به کنج خلوت آور شب و روز - یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۸:ای تیرگی زلف توام دین افروز - وی روشنی روی توام راه آموز
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲۹:امشب بر ماست آن صنمِ جان افروز - ای صبح! مشو روز و مرا جان بمسوز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۳۹:گفتی چه کنم تا شب من گردد روز - وز نورِ سوادِ فقر گردم فیروز
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۵۸:گر هست دلت سوختهٔ جان افروز - از شمع میانِ سوختن عشق آموز
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:رویی که نخواستم که بیند همه کس - الا شب و روز پیش من باشد و بس
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶:گر بیخبران و عیبگویان از پس - منسوب کنندم به هوی و به هوس
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۸:دی میشد و دل رها نمیکرد به کس - برخاسته صد فغان هر گوشه که بس
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:گویند مرا صوابرایان به هوش - چون دست نمیرسد به خرسندی کوش
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:سودی نکند فراخنای بر و دوش - گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۵۵:آن راز که هست در پس صد سرپوش - سرپوش بسوز و باز کن دیده بهوش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۵:ای دل چو شراب معرفت کردی نوش - لب بر هم نه سِرِّ الاهی مفروش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۶:تا چند زنی ای دلِ برخاسته جوش - در پردهٔ خون نشین و خونی مینوش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۹:تا کی زنی ای دل خسته جوش - در پردهٔ خود نشین و خونی مفروش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۱۷:چون برفکنند از همه چیزی سرپوش - چون دیگ درآید همه عالم در جوش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۲۳:تا چند زنی منادی، ای سر که فروش! - بیزحمت لب شراب تحقیق بنوش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۲۴:گر خواهی تو که وقت خود داری گوش - دم در کشی و به خویش بازآری هوش
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۴:پیمانهٔ خاک گشت آن چشمهٔ نوش - وان چشمهٔ خورشید باستاد زجوش
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۵:ای شب مزن از ستاره چندینی جوش - خفاش بسیست نور و ظلمت در پوش
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱:یا همچو همای بر من افکن پر خویش - تا بندگیت کنم به جان و سر خویش
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۶۴:شمع آمد و گفت: بر تنِ لاغر خویش - میافشانم اشک ز چشمِ ترِ خویش
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳:گر دست دهد دولت ایام وصال - ور سر برود در سر سودای محال
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱:ماییم که نیست غیر ما، اینْت کمال! - مشغول جمال خویشتن، اینْت جمال!
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۹:بگذر ز حس و خیال،ای طالب حال - تا هر دو جهان جلال بینی و جمال
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۶:مائیم و میی و مطربی مشکین خال - بی هجر میسَّر شده ایام وصال
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵:خورشید رخا من به کمند تو درم - بارت بکشم به جان و جورت ببرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶:هر سروقدی که بگذرد در نظرم - در هیأت او خیره بماند بصرم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۳۱:نه در سفرم یک دم و نی در حضرم - نه خواب و خورم هست و نه بیخواب و خورم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۳۲:چندان که بدین قصه فرو مینگرم - یک ذرّه نمیرسد ز جائی دگرم
عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۰:هر روز درین دایره سرگشتهترم - چون دایرهای بمانده بی پا و سرم
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۰:عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم - بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۱۴:تا کی رانی از در خود دربدرم - تا کی سوزی ز آتش هجران جگرم
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۳۵:گر بی تو دمی خون جگر مینخورم - آغشته همی شوم ز خون جگرم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۱:ای شمع چگل! تاتو برفتی ز برم - من کُشتهٔ هجر تو چو شمع سحرم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۶:شمع آمد و گفت: دائماً در سفرم - میسوزم و میگدازم و میگذرم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:شبهای دراز بیشتر بیدارم - نزدیک سحر روی به بالین آرم
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۱:گل گفت: که گه زخم زند صد خارم - گه باد به خاک ره فشاند خوارم
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۵۰:با گل گفتم: چو چشم آن میدارم - کز خندهٔ تو گشاده گردد کارم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹:خیزم که نماند بیش ازین تدبیرم - خصم ار همه شمشیر زند یا تیرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰:گر بر رگ جان ز شستت آید تیرم - چه خوشتر ازان که پیش دستت میرم
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:گر دست رسد که آستینش گیرم - ور نه، بروم بر آستانش میرم
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۶۸:چون نیست ز عقل ذرّهای توفیرم - تا می چه کنم عقل، کمش میگیرم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:مندیش که سست عهد و بدپیمانم - وز دوستیت فرار گیرد جانم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۲۸:سبحان الله! بر صفتی حیرانم - کز حیرت خویش میبسوزد جانم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۴۲:نی کس خبری میدهد از پیشانم - نه یک نفس آگهی است از پایانم
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۸:جانا ز غم عشق تو سرگردانم - من در طلب تو از میانِ جانم
عطار » مختارنامه » باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۰:چندان که به جهد اسب جان میرانم - چون مینگرم هنوز در زندانم
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲۴:امشب که دمی هم نفس جانانم - سرمایهٔ عمر این نفس میدانم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴:من بندهٔ بالای تو شمشاد تنم - فرهاد تو شیرین دهن خوش سخنم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:هر گه که نظر بر گل رویت فکنم - خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳۸:هیچم همه تا با خود و با خویشتنم - هستم همه تا با خود و با جان و تنم
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۲۹:گفتم که «چنان شیفتهٔ آن دهنم - کز تنگی او تنگدل و ممتحنم»
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲:شمع آمد و گفت: موسی جمع منم - اینک بنگر چو طشت آتش لگنم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۴:شمع آمد و گفت: بر تن خویشتنم - دل میسوزد که سخت شد سوختنم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:چون میکشد آن طیرهٔ خورشید و مهم - من نیز به ذل و حیف تن در ندهم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲:من با دگری دست به پیمان ندهم - دانم که نیوفتد حریف از تو بهم
عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۳۸:هر کوزه که بیخود به دهان باز نهم - گوید بشنو تا خبری باز دهم
عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۲:ای ماه! گشاده کن به وصلت گرهم - تا من ز فرو بستگی غم برهم
عطار » وصلت نامه » بخش ۶۹ - و له ایضاً:هر کوزه که بیخود بدهن باز نهم - گوید بشنو تا خبری باز دهم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:بگذشت بر آب چشم همچون جویم - پنداشت کزو مرحمتی میجویم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۴۴:چندان که ز هر شیوه سخن میگویم - میننماید کنه معانی رویم
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۵:تا جان دارم همچو فلک میپویم - وز درد وصال او سخن میگویم
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۷:چون گل یابم بوی تو زو میبویم - چون مه بینم روی تو زو میجویم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:یاران به سماع نای و نی جامهدران - ما، دیده به جایی متحیر نگران
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۱:تا چند درین مقام بیدادگران - روزی به شبی شبی به روزی گذران
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان
عطار » مختارنامه » باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم » شمارهٔ ۶:آن حسن که در پردهٔ غیبست نهان - وز پرتو اوست حسن در هر دو جهان
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۴۳:چون اصلِ اصول هست در نقطهٔ جان - نقشِ دو جهان ز جان توان دید عیان
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲:کس از می معرفت ندادست نشان - کز عین نشان بروست وز عین عیان
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:ای دست تو آتش زده در خرمن من - تو دست نمیگذاری از دامن من
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۷:شمع آمد و گفت: چون منم دشمنِ من - کوکس که به گازی ببُرد گردنِ من
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶:نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه - آه از تو که در وصف نمیآیی آه
عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۶:شد از تو جهان بیرخ آن ماه سیاه - گو شو که جهان سیاه گردد بیماه
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۰:اندهگن توییم از دیری گاه - در ما نگر، ای مرا ز اندوه پناه
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۱۰:ای روی چو آفتابِ تو پشت سیاه - بی پشتی تو مه ننهد روی به راه
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟ - یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:گر کان فضائلی وگر دریایی - بیراحت خلق باد میپیمایی
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۳:گردِ تو درآمده چنین دریایی - تو راه به یک قطره نبردی جایی
عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۵:چون هست جهان جایگه رسوایی - در جایگهی چنین چرا میپایی
عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۱۹:مرغ دل من که بود چون شیدایی - افتاد ز عشق بر سرش سودایی
عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۷:گفتی تو که مرگ چیست ای بینایی - مرگ آینهٔ فضیحت و رسوایی
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۱۴:گر روشنی جمال خودب نمائی - دلها ببری و دیدهها بربائی
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۳۳:من با تو بدی نکردم ای بینایی - کاندوه تو میخورم بدین تنهایی
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۴:ای قاعدهٔ عشق تو جان افزایی - خاصیت حسن تو جهان آرایی
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۴:دوش از درِ دل درآمد آن بینایی - گفتا که چه میکنی درین تنهایی
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۳۷:دوش آمد و بنشست به صد زیبایی - برخاست ز زلفش این دلِ سودایی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:گیرم که به فتوای خردمندی و رای - از دایرهٔ عقل برون ننهم پای
عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۲۹:جانی که به راه رهنمون دارد رای - وز حسرت خود میان خون دارد جای
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۵:شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پای - سر سوخته پای بسته نی بند و گشای
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۴:شمع آمد وگفت: آمدهام شب پیمای - تا بو که از آتش برهم در یکجای
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳:کی دانستم که بیخطا برگردی؟ - برگشتی و خون مستمندان خوردی
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۲۵:امروز چو جمله عمر ضایع کردی - فردا چکنی به خاک و خون میگردی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری - باشد که بلای عشق گردد سپری
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:هر روز به شیوهای و لطفی دگری - چندانکه نگه میکنمت خوبتری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:فردا که به نامهٔ سیه درنگری - بس دست تحسر که به دندان ببری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:گویند که دوش شحنگان تتری - دزدی بگرفتند به صد حیلهگری
عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۱۱:عمری بدویدم از سر بیخبری - گفتم که مگر به عقل گشتم هنری
عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۲۷:ای دل! تو چو مردان به رهِ پرخطری - زان درویشی که از خطر بی خبری
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۶۹:دیرست که در کوی تو دارم گذری - گر وقت آمد به سوی من کُن نظری
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۱۴:ای گم شده درحسنِ تو هر دیدهوری - گوئی که ز حسنِ خود نداری خبری
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۲۷:گفتم:«شکری از دهنت، درگذری - ناگه ببرم تا که بیابم دگری»
عطار » مختارنامه » باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۱:بیم است که نُه پردهٔ گردون سحری - برهم سوزم ز سوز دل چون جگری
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۱:چون برگِ گلت بدید گلبرگِ طری - شق کرد قَصَب به دست بادِ سحری
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۸:گل گفت: که با گلابگر هر سحری - اول پیکان نمودم آخر سپری
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۳۴:افکند گلابگر ز بیدادگری - صد خار جفا در ره گلبرگ طری
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۱:شمع آمد و گفت: کشتهام هر سحری - پس سوخته هر شبی به دست دگری
عطار » مختارنامه » باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه » شمارهٔ ۱۳:پروانه به شمع گفت: آخر نظری - شمعش گفتا: ز من نداری خبری
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی - سرمست هوی و پایبند هوسی
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۲۷:المنة للّه که نیم هر نفسی - مشغول، چو خلقِ بیخبر، در هوسی
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۸۹:نقدی که مراست قیمتش هست بسی - آنجا نرسد هیچ گدایی نفسی
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۹:ای بلبل روح چند باشی مگسی - پَر باز کُن و به عرش رو در نَفَسی
عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۲۸:هر چند که این حدیث جستی تو بسی - از جستن تو به دست نامد مگسی
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۱۰:ای شمعِ جهان فروز! در هر نفسی - از پرتو تو بسوخت پروانه بسی
عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۴۳:عالم که امان نداد کس را نفسی - خوابیم نمود در هوا و هوسی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:کردیم بسی جام لبالب خالی - تا بو که نهیم لب بران لب حالی
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۱۶:هر چند که نیست هیچ از حق خالی - سر در کش و دم مزن چرا مینالی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:در وهم نیاید که چه شیرین دهنی - اینست که دور از لب و دندان منی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۹:مردی نه به قوتست و شمشیرزنی - آنست که جوری که توانی نکنی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶:ماری تو که هر که را ببینی، بزنی - یا بوم که هر کجا نشینی، بکنی
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۶:گر برخیزد ز پیش چشم تو منی - بینی تو که بر محض فنا مفتتنی
عطار » مختارنامه » باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم » شمارهٔ ۷:چشم من دلخسته به هر انجمنی - چون خویشتنی ندید بیخویشتنی
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲۲:ای صبح! چو دیدی بر من سیم تنی - بر عشرت ما خنده زدی بی دهنی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶:گر دولت و بخت باشد و روزبهی - در پای تو سر ببازم ای سرو سهی
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:تا دل به غرور نفس شیطان ندهی - کز شاخ بدی کس نخورد بار بهی
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۴:آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی - آن است جوابش که: جوابش ندهی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹:معشوق هزار دوست را دل ندهی - ور میدهی آن دل به جدایی بنهی
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۸:بنگر بنگر، ای دل! اگر مرد رهی - تا تو ز حجاب هر دو عالم برهی
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۱۹:چو مهرهٔ مِهر بازی ای سرو سهی - چون از گهر حقیقتی حقه تهی
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۴:دوش آمد و گفت: چندم آواز دهی - من دور نیم تو دوری آغاز نهی
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۱۱:ای پیش تو سرو و ماه پیوسته رهی - با قد چو سرو و با رخ همچو مهی
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۵۷:تا تو به بلای عشق تن در ندهی - هرگز نرسی به وصل آن سروسهی
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج - صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷:ای چراغ خلد ازین مشکوةمظلم کن کنار - تو شوی نور علی نور که لم تمسسه نار
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:بربود دلم در چمنی سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۹:ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی - هر چند که بالغ شدی آخر نه تو آنی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۱:ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی - وی هر سخنی از لب جانبخش تو جانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶:ای گشته نهان از همه از بس که عیانی - دیده ز تو بینا و تو از دیده نهانی
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:شکر و سپاس و منت و عزت خدای را - پروردگار خلق و خداوند کبریا
سعدی » گلستان » دیباچه:اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست - تا بر سرش بُوَد چو تویی سایهٔ خدا
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:سبحان قادری که صفاتش ز کبریا - بر خاک عجز میفکند عقل انبیا
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲:ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا - پرواز کن به ذروهٔ ایوان کبریا
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار - شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استادهام به استغفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹:دلا گذر کن ازین خاکدان مردم خوار - که دیو هست درو بس عزیز و مردم خوار
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق:المنةلله که نمردیم و بدیدیم - دیدار عزیزان و به خدمت برسیدیم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:دردا که درین بادیه بسیار دویدیم - در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰:جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم - به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:سواد خط تو چون نافع نظر دیدم - روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمسالدین حسین علکانی:تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم:تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹:به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان - سه کس برند رسول و غریب و بازرگان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:هزار باره چراگاه خوشتر از میدان - ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴:اگر به مدت جاوید ذرههای جهان - سخنسرای شوندی به صدر هزار زبان
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:بالای قضای رفته فرمانی نیست - چون درد اجل گرفت درمانی نیست
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۳۰:گفتم: «شکریم ده مسلمانی نیست» - گفتا: «جان ده که نرخ پنهانی نیست
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:جایی که درخت عیش پربار بود - در در نظر و گهر در انبار بود
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۲۸:چون نیستی تو محض اقرار بود - هستیت ز سرمایهٔ انکار بود
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:دریاب کزین جهان گذر خواهد بود - وین حال به صورتی دگر خواهد بود
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۳۹:چندان که مرا عقل و بصر خواهد بود - در تیهِ تحیرم سفر خواهد بود
عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۰:تو بیخبری و تا خبر خواهد بود - از جملهٔ عالمت گذر خواهد بود
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۵:از درد منت اگر خبر خواهد بود - درمان ز توام درد دگر خواهد بود
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۳:تا دل به غم عشق تو در خواهد بود - دُردی کش و رند و در بدر خواهد بود
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:هرکس به نصیب خویش خواهند رسید - هرگز ندهند جای پاکان به پلید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۹:گفتم که برآید آبی از چاه امید - افسوس که دلو نیز در چاه افتاد
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳۴:گر ما به هزار تک بخواهیم دوید - آخر طمع از خویش بخواهیم برید
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۱:جانی که به نورِ حق ندارد امّید - در عالم اوهام بماند جاوید
عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲۸:نه هیچ کس از قالب دین مغز چشید - نه هیچ نظر به کُنْهِ آن مغز رسید
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۳:جانم که به لب از لب لعل تو رسید - دل تحفه به پیش لب لعل تو کشید
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:درویش که حلقهٔ دری زد یک بار - دیگر غم او مخور که درها بسیار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:تو بر سرِ قدرِ خویشتن باش و وقار - بازیّ و ظرافت به ندیمان بگذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۵:قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار - ثابت کند از بهر تو ده خربزهزار
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۴۲:اول همه نیستی است تا اول کار - و آخر همه نیستیست تا روز شمار
عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۴۲:ای اهل قبور! خاک گشتید و غبار - هر ذرّه ز هر ذرّه گرفتید فرار
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۴۳:گل خندان شد ز گریهٔ ابر بهار - با ما بنشین یک نفس ای سیم عذار
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۴۴:روزی که ز خاک من برون آید خار - گلبرگ رخم چو خاک ره گردد خوار
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۴۶:صد بار کشیدم و به سرباری بار - خوارم کردی چه خیزد از خواری خوار
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۴:ای ابر هوای عشق تو بس خون بار - وی راه غم تو وادیی بس خونخوار
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۱:شمع آمد و گفت:چون مرا نیست قرار - از پنبه نفس زنم چو حلاج از دار
عطار » مختارنامه » باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه » شمارهٔ ۱۱:پروانه به شمع گفت: میسوزم زار - شمعش گفتا که سوختن بادت کار
عطار » وصلت نامه » بخش ۷۲ - و له ایضاً:ای اهل قبور خاک گشتید و غبار - هر ذره زهر ذره گرفتید کنار
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸:ای صاحب مال، فضل کن بر درویش - گر فضل خدای میشناسی بر خویش
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:بوی بغلت میرود از پارس به کیش - همسایه به جان آمد و بیگانه و خویش
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۴:جایی نرسد کس به توانایی خویش - الا تو چراغ رحمتش داری پیش
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:آن کس که مرا بکشت، باز آمد پیش - مانا که دلش بسوخت بر کشتهٔ خویش
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷:هر چیز که هست در دو عالم کم و بیش - از جلوهگری نور اوست ای درویش!
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۴:گفتی که نشان راه چیست ای درویش - از من بشنو چو بشنوی میاندیش
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱۰:دی بر سر خاک دلبری با دل ریش - میباریدم خون جگر بر رخ خویش
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۹:دوش آمد و گفت: مردمِ دوراندیش - از خویش به جز هیچ نیابد کم و بیش
عطار » مختارنامه » باب چهل و نهم: در سخن گفتن به زبان پروانه » شمارهٔ ۱۰:پروانه به شمع گفت: میسوزم خویش - شمعش گفتا که نیستی دور اندیش
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:تا دل ز مراعات جهان برکندم - صد نعمت را به منتی نپسندم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۹:چون صبح به خنده یک نفس خرسندم - چون ابر به گریه نیست کس مانندم
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۳:در عالم جان نه مرد پیداست نه زن - چه عالم جان نه جان هویداست نه تن
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷:آن رفت که گفتمی من از زهد سخن - اکنون من و دَردِ نو و دُردی کهن
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۵:شمع آمد و گفت: من نیم عهد شکن - یک ذرّه نبود بیوفایی در من
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:تا کی به جمال و مال دنیا نازی - آمد گه آنکه راه عقبی سازی
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۶:هر روز ز نو پردهٔ دیگر سازی - تادر پس پرده عشق با خود بازی
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۱۰:ناکرده به پرِّ پشهای دمسازی - چندیم به پای پیلِ هجر اندازی
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۷:از بس که تو خود به خویشتن مینازی - یک لحظه به عاشقی نمیپردازی
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۹:پسر نورسیده شاید بود - که نود ساله چون پدر گردد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:گر نکوییت بیشتر گردد - آسمان در زمین به سر گردد
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۹:حاکمِ ظالم، به سِنانِ قلم - دزدیِ بیتیروکمان میکند
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:عشق توام داغ چنان میکند - کآتش سوزنده فغان میکند
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵:عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸:هاونا گفتم از چه مینالی - وز چه فریاد میکنی هموار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:هر که مشهور شد به بیادبی - دگر از وی امید خیر مدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱:هر که را، جامه پارسا، بینی - پارسا دان و نیکمرد انگار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم - که ندارم به طاعت استظهار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نخورَد شیر، نیمخوردهٔ سگ - ور بمیرد به سختی اندر غار
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸:خر که کمتر نهند بر وی بار - بیشک آسودهتر کند رفتار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۵:بلبلا! مژدهٔ بهار بیار - خبر ِ بد به بوم باز گذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:ایستاده سفینه ای بر خشک - بحرهای روان در آن بسیار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:اشک ریز آمدم چو ابر بهار - ساقیا هین بیا و باده بیار
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸:ای در غرور نفس به سر برده روزگار - برخیز و کارکن که کنون است وقت کار
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳:ای که دانش به مردم آموزی - آنچه گویی به خَلق، خود بِنْیوش
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴:دوش مرغی به صبح مینالید - عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۶:دوش مرغی به صبح مینالید - عقل و صبرم ببُرد و طاقت و هوش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶:آخر ای صوفی مرقع پوش - لاف تقوی مزن ورع مفروش
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:اگر گویندش اندر نار جاوید - بخواهی ماند با فرعون و هامان
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » فی نعت النبی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم:چو هم دستی تو با موسیِ عمران - همی از جامِ جان خور آبِ حیوان
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۷:مرا گر صاحب دیوان اعلی - چرا گوید به خدمت مینیایی
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۵:نخست اندیشه کن آنگاه گفتار - که نامحکم بود بیاصل دیوار
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۸:چه سرپوشیدگان مرد بودند - که گوی نخوت از مردان ربودند
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۲:بلند آواز نادان گردن افراخت - که دانا را به بی شرمی بینداخت
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۸:نه هر بازو که در وی قوتی هست - به مردی عاجزان را بشکند دست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » جواب پدر:پدر گفتش که چیزی بایدت خواست - که آن در حضرت عزت بود راست
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۶:چه نیکو گفت ابراهیم ادهم - چو ترک مُلک و دولت کرد و خاتم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:شکم زندانِ باد است ای خردمند - ندارد هیچ عاقل باد در بند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:نباید بستن اندر چیز و کس دل - که دل برداشتن کاریست مشکل
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » جواب پدر:پدر بگشاد مُهر از حقّهٔ لعل - دُر افشان گشت و کرد این قصّه را نقل
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۸:وقتی دل دوستان به جنگ آزارند - چندانکه نه جای آشتی بگذارند
عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۳۸:تو خفته وعاشقان او بیدارند - تو غافل و ایشان همه در اسرارند
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۸:از بهر دل یکی به دست آوردن - مطبوع نباشد دگری آزردن
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:باز آی و مرا بکش که پیشت مردن - خوشتر که پس از تو زندگانی کردن
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۵۷:ای خاصیتِ لعل تو جان پروردن - تا کی ز سر زلف تو غارت کردن
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۳:شمع آمد و گفت: کار باید کرد - تادر آتش بر بفرازم گردن
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۸:آن گوی که طاقت جوابش داری - گندم نبری به خانه چون جو کاری
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۶۳:کردم تک و پوی بی عدد بسیاری - وز گرد رهت نیافتم آثاری
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۱۰:گر من زگنه توبه کنم بسیاری - تا تو ندهی توبه، نیم بر کاری
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۰:گر پرده ز روی کار بر میداری! - اندر پس پرده لعبت بیکاری
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۵۸:هم کار ز دست رفت در بی کاری - هم عمر عزیز میرود در خواری
عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۱:هر چند که پشت و روی دارم کاری - از دیدهٔ خویش تازه رویم باری
عطار » مختارنامه » باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن » شمارهٔ ۴:بر دل گرهی بستم و بر جان باری - و افتاد بر آن گره، گره بسیاری
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۲:چون من به خلاف تو نکردم کاری - از بنده چرا گرفتهای آزاری
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۵:چون نیست نصیبِ من به جز غمخواری - موجود برای غم شدم پنداری
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۲:گفتم:شمعا! چون همه شب در کاری - از گرمی کار و بار برگی داری
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۱:چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری - چو خواب آمد چه بر تختی چه در پایان دیواری
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری - که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
-
سعدی » گلستان » دیباچه:زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است - آثارم از آفتاب مشهورتر است
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۶۰:گر باخبرست مرد و گر بیخبرست - آغشتهٔ این قلزم بیپا و سر است
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۹۶:جانا ز میانِ من و تو دست کراست - گر شرح دهم چنین نمیآید راست
عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۱۶:آن را که بخود بر سر یک موی سر است - مجهولی او مفرّحی معتبر است
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۵:شوقی که مرا در طلب روی تو خاست - گر برگویم به صد زبان ناید راست
عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۳۰:دل در غم تو غرقهٔ خونِ جگر است - جانم متحیر و تنم بیخبر است
-
سعدی » گلستان » دیباچه:گِلی خوشبوی در حمام روزی - رسید از دست محبوبی به دستم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:درآمد دوش ترک نیم مستم - به ترکی برد دین و دل ز دستم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:مرا قلاش میخوانند، هستم - من از دردی کشان نیم مستم
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:درویش و غنی بندهٔ این خاک درند - و آنان که غنیترند محتاجترند
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۲۹:خلقان همه در آینهای مینگرند - مشغول خودند و ز آینه بیخبرند
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست - بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست - چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۱۱:از آرزوی یقین چو مینتوان زیست - بر خلق بباید ای خردمند! گریست
عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۳۲:زان روی که در روی تو چشمم نگریست - از گریهٔ من مردم چشمم بنزیست
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۱۹:ای بس که دلم بر در تو خون بگریست - و آواز نیامد ز پس پرده که کیست
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۲۹:زان روز که عشق تو به من درنگریست - خلقی به هزار دیده بر من بگریست
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۰:شمعی که ز سوز خویش بر خود بگریست - این خنده به سر بریدنش باری چیست
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:به دریا در، منافع بیشمار است - و گر خواهی سلامت، بر کنار است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:ره عشاق راهی بیکنار است - ازین ره دور اگر جانت به کار است
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۷:بگذار که بندهٔ کمینم - تا در صفِ بندگان نشینم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲:ای برده به زلف کفر و دینم - وز غمزه نشسته در کمینم
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۸:نیاساید مَشام از طبلهٔ عود - بر آتش نِه، که چون عنبر ببوید
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۴:نه مرد است آن به نزدیکِ خردمند - که با پیلِ دمان پیکار جوید
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲:دلم دردی که دارد با که گوید - گنه خود کرد تاوان از که جوید
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:حاصل نشود رضایِ سلطان - تا خاطرِ بندگان نجویی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:با این همه جور و تندخویی - بارت بکشم که خوبرویی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۱:چون روی بود بدان نکویی - نازش برود به هرچه گویی
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴:آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی - عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی
عطار » مختارنامه » باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم » شمارهٔ ۱۱:چون هست شفیع چون تو صاحب کرمی - کس را نبود در همه آفاق غمی
عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۴:دنیای دنی چیست سرای ستمی - افتاده هزار کشته در هر قدمی
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲:ای صبح چو امشب تو ز اهلِ حَرَمی - هندوی توام، مباش ترکی عجمی
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۸:چو کاری بی فُضولِ من بر آید - مرا در وی سخن گفتن نشاید
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸:اگر دنیا نباشد، دردمندیم - وگر باشد، به مهرش پایبندیم
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » جواب پدر:پدر بگشاد الماس زبان را - بسفت آنگه گهرهای بیان را
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » المقالة العشرون:پسر گفتش که درویشی بسیار - بسی باشد که آرد کافری بار
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:چون بنده خدایِ خویش خوانَد - باید که به جز خدا نداند
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:آن را که غمت به خویش خواند - شادی جهان غم تو داند
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:اگر خود هفت سُبْع از بر بخوانی - چو آشفتی الف ب ت ندانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۷:هزاران جان سزد در هر زمانی - نثار روی چون تو دلستانی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۷:به هر کویی مرا تا کی دوانی - ز هر زهری مرا تا کی چشانی
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۲:شاید پسِ کار خویشتن بنشستن - لیکن نتوان زبانِ مردم بستن
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۴۰:دانی تو که مرگ چیست از تن رستن - یعنی قفس بلبل جان بشکستن
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته - تو هیزمِ خشک در میانی رَسْتَه
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۴:بلبل سخنی گفت به گل آهسته - یعنی که بپیوند بدین دلخسته
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۲:امروز منم عهد مصیبت بسته - برخاسته دل میان خون بنشسته
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۶:میپرسیدم دوش ز شمع آهسته - کاخر به خوش آیدت بگو ای خسته!
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:ملامت کن مرا چندان که خواهی - که نتوان شستن از زنگی سیاهی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۶:نگاری مست لایعقل چو ماهی - درآمد از در مسجد پگاهی
-
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۸:پِرِ هَفتا ثَله جُونی میکُند - عَشغِ مقری وَ خُیْ بِنی چِشِ رُوشْت
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:ای دلم مست چشمهٔ نوشت - در خطم از خطِ سیهپوشت
-
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:خداوندان کام و نیکبختی - چرا سختی خورند از بیم سختی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۱:که شهوت آتش است از وی بپرهیز - به خود بَر آتش ِ دوزخ مکُن تیز
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » المقالة الثامن عشر:پسر گفتش چو آن خاتم عزیزست - بگو باری که سرّ آن چه چیزست
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۰:عام نادان پریشان روزگار - به ز دانشمند ناپرهیزگار
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت مردی که گشایش میخواست و جواب رابعه به او:بیخودی میگفت در پیش خدای - کای خدا آخر دری بر من گشای
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۵:گرت خوی من آمد ناسزاوار - تو خوی نیک خویش از دست مگذار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:قدم درنه اگر مردی درین کار - حجاب تو تویی از پیش بردار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:میی درده که در ده نیست هشیار - چه خفتی عمر شد برخیز و هشدار
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:درآمد دوش ترکم مست و هشیار - ز سر تا پای او اقرار و انکار
-
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:زانرو که نجات از سفینه سبب است - در بحر غمش دلم سفینه طلب است
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷:شمع آمد و گفت: آمده جانم به لب است - باکشتن روزم این همه سوز شب است
-
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۳ - مجلس سوم:بر درگه عزّتت همه خلق زبون - کس را نرسد که این چرا و آن چون
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۱:تا کی گردی ای دل غمناک به خون - از هستی خویش پاک شو پاک کنون
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۱۷:گه درد توام ز پرده آرد بیرون - گاه از غم تو پردهٔ دل گیرد خون
-
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:هان تا سپر نیفکنی از حملهٔ فصیح - کاو را جز آن مبالغهٔ مستعار نیست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست - واثق مشو به او که به عهد استوار نیست