کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
مردم از عقل به دربرد که او دانا شد
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی
چشم بر هم نزدی سرو سهی بالا شد
عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت
آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد
عقل را گفتم از این پس به سلامت بنشین
گفت خاموش که این فتنه دگر پیدا شد
پر نشد چون صدف از لؤلؤ لالا دهنی
که نه از حسرت او دیده ما دریا شد
سعدیا غنچه سیراب نگنجد در پوست
وقت خوش دید و بخندید و گلی رعنا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تحول و زیبایی گل و زندگی اشاره دارد. سوالاتی مطرح میشود درباره اینکه گل چگونه به این زیبایی رسید و چه چیزی باعث ظهور بلبل خوشسخن و طوطی شکرخا شد. شاعر به فرایند رشد و یادگیری میپردازد و میگوید که عقل و دانایی دلیل این تغییرات زیباست. همچنین به تجارب ظریف انسانی و زیباییهای زندگی اشاره میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زیبایی و خوشی در زندگی به سادگی نمیگنجد و باید از آن بهره برد.
هوش مصنوعی: چه زمانی این گل خوشبو و زیبا شکوفا شد؟ چه طور این میوه نارس به زیبایی شیرینی حلوا تبدیل شده است؟
هوش مصنوعی: این مرغ دیگر چگونه از تخم بیرون آمده است که چنین بلبل خوشسخن و طوطی شیرینزبان شده است؟
هوش مصنوعی: آنچه او از مهربانی و سخنوری آموخته، باعث شد که روزی مردم از عقل خارج شوند و او به دانایی رسید.
هوش مصنوعی: یک جوانه تازه از سوی نسیم بر کناره جوی ظاهر شد، در حالی که تو هنوز پلک نزدهای، سرو بلند، سر به آسمان کشید.
هوش مصنوعی: انسان با طبیعت و ویژگیهای خاص خود، از ignorance و نادانی کودکی و حیوانی فاصله گرفته و به زیبایی و فرشتگی خود دست یافته است.
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که دیگر بهتر است آرام بگیرد و بیدغدغه زندگی کند، اما او در پاسخ گفت که باید ساکت باشم، زیرا مشکلی جدید و خطرناک پیش آمده است.
هوش مصنوعی: شکاف صدف هرگز از لؤلؤ پر نشده، و این به خاطر دلی بیحسرت است که چشمهای ما را به دریا تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: ای سعدی، غنچهی سیراب نمیتواند در پوست خود بماند. بنابراین، زمانی که خوشی و زیبایی را دیدی، بخند و شاد باش، زیرا همانند گلی زیبا خواهید بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
[...]
هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد
آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد
پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
[...]
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد
هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش
[...]
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی
یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد
عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه
[...]
خط دمید از رخ او کار بلا بالا شد
یارب این فتنه پنهان ز کجا پیدا شد
وه که دی غمزه زنان شوخ کمان ابروی من
نگهی کرد که مرغ دل من از جا شد
عاشق روی تو آلوده نگردید بهیچ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.