گر در سر عشق رفت جانم
شکرانه هزار جان فشانم
بی عشق اگر دمی برآرم
تاریک شود همه جهانم
تا دور فتادهام من از تو
در ششدرهٔ صد امتحانم
طفلی که ز دایه دور ماند
جان تشنهٔ شیر همچنانم
لب خشک ز شوق قطرهای شیر
جان میدهم ای دریغ جانم
عمری چو قلم به سر دویدم
گفتم مگر از رسیدگانم
چون روی تو شعلهای برآورد
بگشاد به غیب دیدگانم
معلومم شد که هرچه عمری
دانستهام از تو من خود آنم
گفتی که مرا بدان و بشناس
این میدانم که می ندانم
چون طاقت قطرهای ندارم
نوشیدن بحر چون توانم
از تو جز ازین خبر ندارم
کز تو خبری دهد زبانم
لیکن دل و جان و عقل در تو
گم گشت همه به یک زمانم
عقل و دل و جان چو بی نشان گشت
از کنه تو چون دهد نشانم
از علم مرا ملال بگرفت
آخر روزی شود عیانم
نه نه که عیان شدست دیری است
من طالب بود جاودانم
هر گه که فنا شوم در آن عین
جاوید در آن بقا بمانم
عطار ضعیف را بهکلی
دایم به مراد دل رسانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس عمیق عشق و وابستگی شاعر به معشوق را بیان میکند. شاعر در آن اشاره میکند که اگر عشق در دلش نباشد، زندگیاش بیمعنی و تاریک میشود. او از دوری معشوق ناراحت است و خود را مانند کودکی میبیند که از شیر مادر دور مانده است. شاعر شباهت بین خود و قلمی را که در جستجوی حقیقت است، بیان میکند و در تلاش است تا به شناختی عمیقتر از معشوق دست یابد. در نهایت، او از عجز خود در شناخت کامل معشوق ابراز ناامیدی میکند و به این نتیجه میرسد که عشق واقعی فراتر از دانش و آگاهی است. شاعر امیدوار است که در این جستجو، به مراد دلش برسد.
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل من باشد و جانم را بگیرد، شکرگزار هزاران جان فدای او خواهم شد.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای بدون عشق باشم، همه جهانم تاریک و بینور خواهد شد.
هوش مصنوعی: من از تو دور افتادهام و در این شبکهٔ پیچیده به آزمونهای بیشماری دچار شدهام.
هوش مصنوعی: کودکی که از شیرینی دایه دور شده، همچنان مثل او دلی تشنه دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر اشتیاقی که دارم، حاضر هستم جانم را فدای یک قطره شیر کنم، ولی افسوس که جانم در این حسرت مانده است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی را مثل قلم در مسیر زندگی گذراندهام و همیشه امیدوار بودم که به کسانی که به هدفشان رسیدهاند، بپیوندم.
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهٔ تو مانند شعلهای روشن شد، چشمانم به دنیای پنهان و ناپیدا باز شدند.
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیدم که هر چیزی که در طول زندگیام آموختهام، از تو نشأت گرفته است و خودم جزئی از آن آموختهها هستم.
هوش مصنوعی: تو گفتی مرا بشناس و بدان، اما من میدانم که در حقیقت چیزی نمیدانم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم قطرهای از دریا را تحمل کنم، پس چگونه میتوانم کل دریا را بنوشم؟
هوش مصنوعی: من هیچ خبری از تو ندارم جز اینکه زبانم نمیتواند چیزی دربارهات بگوید.
هوش مصنوعی: اما همه وجودم، احساسات و عقل به طور همزمان در تو گم شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که عقل و دل و جان من از حقیقت تو دور و بیخبر شد، چگونه میتوانی مرا به حقیقت خود راهنمایی کنی؟
هوش مصنوعی: علم مرا خسته کرده است، اما روزی خواهد رسید که حقیقت برایم روشن شود.
هوش مصنوعی: نه اینکه این موضوع واضح نشده، مدتهاست که من همیشه خواهان آن بودهام که بهطور ابدی در آن جا باشم.
هوش مصنوعی: هر بار که از هستی زائل شوم، در حقیقت در همان لحظه جاودانگی را تجربه کرده و در بقاء و ابدیت باقی خواهم ماند.
هوش مصنوعی: من همواره سعی میکنم تا به آرزوها و خواستههای عطار، حتی اگر ضعیف باشد، جامه عمل بپوشانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم
ای ناگزران عقل و جانم
وی غارت کرده این و آنم
ای نقش خیال تو یقینم
وی خال جمال تو گمانم
تا با خودم از عدم کمم کم
[...]
ای مهر تو در میان جانم
و ای نام تو بر سر زبانم
تو خوب چو باغ ارغوانی
من زشت چو کشت زعفرانم
از بردن نام و زلف و خالت
[...]
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم.
از تف دل آتشین دهانم
زان نام تو بر زبان نرانم
ترسم که چو صبر از غم تو
نام تو بسوزد از زبانم
فریاد کز آتش دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.