ای لب گلگونت جام خسروی
پیشهٔ شبرنگ زلفت شبروی
پهلوی خورشید مشکآلود کرد
خط تو یعنی که هستم پهلوی
مردم چشمت بدان خردی که هست
میببندد دست چرخ از جادوی
کی توان گفت از دهان تو سخن
زانکه صورت نیست آن جز معنوی
گاه همچون آفتابی از جمال
گاه همچون ماه از بس نیکوی
من ندانم کافتابی یا مهی
کژ چه گویم راست به از هر دوی
عاشقان را جامه میگردد قبا
تو کله بنهاده کژ خوش میروی
گفته بودی آنکه دل برد از تو کیست
من ندارم زهره تا گویم توی
ور بگویم من که تو بردی دلم
دل به من ندهی و هرگز نشنوی
دل ندارم زان ضعیفم همچو موی
تو دلم ده تا شود کارم قوی
من که تخم نیکوی کشتم مدام
بر نخوردم از تو الا بدخوی
تو که با من تخم کین کاری همه
دور نبود کانچه کاری بدروی
در سخن عطار اگر معجز نمود
تو به اعجاز سخن مینگروی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستگاه او نداند کز چه روی؟
تنبل و کنبوره در دستان اوی
تو نکردی هیچ گم چیزی مجوی
هرچه گویی نیست آن چیزی مگوی
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی
بر سر عشاق طوفان گو ببار
در ره مشتاق پیکان گو بروی
گر به داغت میکند فرمان ببر
[...]
ورنه بودی در مشام از عشق بوی
مشک کی بشناختی از خاک کوی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.