ای در میان جانم وز جان من نهانی
از جان نهان چرایی چون در میان جانی
هرگز دلم نیارد یاد از جهان و از جان
زیرا که تو دلم را هم جان و هم جهانی
چون شمع در غم تو میسوزم و تو فارغ
در من نگه کن آخر ای جان و زندگانی
با چون تو کس چو من خس هرگز چه سنجد آخر
از هیچ هیچ ناید ای جمله تو تو دانی
در خویش ماندهام من جان میدهم به خواهش
تا بو که یک زمانم از خود مرا ستانی
گفتی ز خود فنا شو تا محرم من آیی
بندی است سخت محکم این هم تو میتوانی
عطار را ز عالم گم شد نشان به کلی
تا چند جویم آخر از بی نشان نشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر از احساسات شدید خود نسبت به معشوق صحبت میکند و اینکه وجود او برایش جان و زندگی است. او در غم معشوق میسوزد و از دوری او رنج میبرد. همچنین، شاعر به این موضوع اشاره میکند که برای رسیدن به معشوق و شناخت او باید از خود فانی شود. در نهایت، او از جستجوی خود در عالم گم شده و بینشان میگوید و yearning برای رسیدن به معشوق را حس میکند.
هوش مصنوعی: ای که در دل من قرار داری و از جان من پنهانی، چرا وقتی در دل من هستی، اینقدر دور از من به نظر میرسی؟
هوش مصنوعی: هرگز به یاد دنیا و زندگی نمیافتم، چرا که تو برای دلم هم جان هستی و هم جهانی.
هوش مصنوعی: من چون شمعی در غم تو میسوزم، در حالی که تو بیتوجهی و فقط به من نگاه کن، ای عزیز و زندگانی من.
هوش مصنوعی: با کسی چون تو که من کمتر به او اهمیت میدهم، هیچ چیز نمیتواند ارزش پیدا کند. تو تنها کسی هستی که میدانی وضعیت واقعی چقدر است.
هوش مصنوعی: من در خودم غرق شدهام و با جان و دل میکوشم تا به خواستهام برسم، چون آرزو دارم روزی از خودم جدا شوم و تو را احساس کنم.
هوش مصنوعی: گفتی که باید از خودت بگذری تا به من نزدیک شوی. این کار دست کمی از یک پیمان محکم ندارد و تو هم میتوانی این را انجام دهی.
هوش مصنوعی: عطار از دنیا رفته و هیچ نشانهای از او باقی نمانده است. تا چه زمانی باید به دنبال کسی بگردم که هیچ رد و نشانی از او وجود ندارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.