بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار
یا پیش هوا به سجده درشو
یا بند هوا ز پای بردار
تا چند نهان کنی به تلبیس
این دین مزورت ز اغیار
تا کی ز مذبذبین بوی تو
یک لحظه نخفته و نه بیدار
گر زن صفتی به کوی سر نه
ور مرد رهی درآی در کار
سر در نه و هرچه بایدت کن
گه کعبه مجوی و گاه خمار
چون سیر شدی ز هرزه کاری
آنگاه به دین درآی یکبار
گه آیی و گاه بازگردی
این نیست نشان مرد دیندار
چیزی که صلاح تو در آن است
بنیوش که با تو گفت عطار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فدای آن قد و زلفش که گویی
فرو هشته است از شمشاد شمشار
آن طره مشکریز دلدار
کرده است مرا به غم گرفتار
گر بنده به خدمتت نیامد
زو منت بی شمار میدار
ور یک دو سه روز کرد تقصیر
در خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالی
[...]
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
ای عشق تو کیمیای اسرار
سیمرغ هوای تو جگرخوار
سودای تو بحر آتشین موج
اندوه تو ابر تند خونبار
در پرتو آفتاب رویت
[...]
بر هر ذره ای که در جهانست
منت دارد هزار خروار
بی دفتر ملک او زمانه
از پشت شکم کند چو طومار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.