گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

دانی که مرا یار چه گفتست امروز

جز ما به کسی در منگر دیده بدوز

از چهره خویش آتشی افروزد

یعنی که بیا و در ره دوست بسوز

محمد بن منور

دانی که مرا یار چه گفتست امروز

جز ما بکسی در منگر دیده بدوز

ادیب صابر

از دیدن خلق، دیده بی دوست بدوز

وز صحبت بی دلی ز دل کینه بتوز

ماننده ابر و شمع، از این پس شب و روز

بی دیده همی گری و بی دل می سوز

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
خاقانی

هرکس که شود به مال دنیا فیروز

در چشم کسان بزرگ باشد شب و روز

گر بخت سعید و حسن طالع داری

از مال جهان گنج سعادت اندوز

عطار

امشب بر ماست آن صنمِ جان افروز

ای صبح! مشو روز و مرا جان بمسوز

گرچه همه شب به لطف زاری کردم

هم بر دم بامدادی ای صبح امروز

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه