گنجور

 
عطار

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت

اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

گنج نهانی اما چندین طلسم داری

هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله

تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم

فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

کردم محاسن خود دستار خوان راهت

تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من

گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی

بویی فرست او را از کنه بی نشانی

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۹۶ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قوامی رازی

گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی

نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی

یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی

معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی

برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت

[...]

انوری

بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی

بس راحتی ندارم باری ز زندگانی

ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی

وی یار ناموافق آخر تو با که مانی

جانی خراب کردم در آرزوی رویت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی

ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی

راندی به گوش اول صد فصل دل‌فریبم

و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی

آن لابه‌های گرمت ز اول بسوخت جانم

[...]

سید حسن غزنوی

ای باد روح پرور زنهار اگر توانی

امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی

در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی

یابی مگر نشانی زان آب زندگانی

ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش

[...]

عطار

ای در میان جانم وز جان من نهانی

از جان نهان چرایی چون در میان جانی

هرگز دلم نیارد یاد از جهان و از جان

زیرا که تو دلم را هم جان و هم جهانی

چون شمع در غم تو می‌سوزم و تو فارغ

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه