گنجور

 
عطار

خراباتی است پر رندان سرمست

ز سر مستی همه نه نیست و نه هست

فرو رفته همه در آب تاریک

برآورده همه در کافری دست

همه فارغ ز امروز و ز فردا

همه آزاد از هشیار و از مست

مگر افتاد پیر ما بر آن قوم

مرقع چاک زد زنار در بست

یقینش گشت کار و بی گمان شد

درستش گشت فقر و توبه بشکست

سیاهیی که در هر دو جهان بود

فرود آمد به جان او و بنشست

نقاب جان او شد آن سیاهی

سیاهی آمد و در کفر پیوست

چو آب خضر در تاریکی افتاد

کنون هم او ز خلق و خلق ازو رست

دل عطار خون گشت و حق اوست

که تیری آنچنان ناگه ازو جست

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
غزل شمارهٔ ۹۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

چه خوش عیش و چه خرم روزگار است

که دولت عالی و دین استوار است

سخا را نو شکفته بوستان است

امل را نو دمیده مرغزار است

هنر در مد و دانش در زیادت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سوزنی سمرقندی

چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست

که خر چون دید زو، آنگونه بشکست

خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر

به سان ماده خر خوابید در غست

چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند

[...]

مجیرالدین بیلقانی

فلک را عهد بس نااستوار است

همه کار جهان ناپایدارست

بسا کس کز پی یک روزه راحت

بمانده روز و شب در انتظارست

هوایی دارد و آبی زمانه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه