گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

گیتی و فلک به کشتن من یارند

زان بر من روز و شب همی غم بارند

نشگفت گرم ز دست می نگذارند

در معرکه دست تو مبارز دارند

انوری

بس دور که چرخ و اختران بگذراند

تا مرد وشی چو بوالحسن باز آرند

کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی

تا ماتم مردمی و مردی دارند

اوحدالدین کرمانی

آنها که مرا بنیک می پندارند

تخم سره را به جای بد می کارند

گر پرده ز روی کار من بردارند

در هیچ خرابه ای مرا نگذارند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
مولانا

بعضی به صفات حیدر کرارند

بعضی دیگر ز زخم تو بیمارند

عشقت گوید درست خواهم در راه

گوئی تو که نی شکستگان بسیارند

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مجد همگر

اشک و دل خونین شده با هم یارند

وز روزن دیده سر برون می آرند

یکدست شدند و دامنم می گیرند

واکنون دو سرند و یک گریبان دارند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه