هزاران جان سزد در هر زمانی
نثار روی چون تو دلستانی
توان کردن هزاران جان به یک دم
فدای روی تو چه جای جانی
نثار تو کنم منت پذیرم
اگر جانم بود هر دم جهانی
بجز عشقت ندارم کیش و دینی
بجز کویت ندارم خان و مانی
نیارم داد شرح ذوق عشقت
اگر هر موی من گردد زبانی
اگر هر دو جهان بر من بشورند
ز شور عشق کم نکنم زمانی
مرا جانا از آن خویشتن خوان
توانی دید خود را تا توانی
تو سلطانی اگر محرم نیم من
قبولم کن به جای پاسپانی
چه میگویم چه مرد این حدیثم
خطار رفت این سخن یارب امانی
اگر صد بار خواهم کوفت این در
نخواهد گفت کس کامد فلانی
نشان کی ماند از عطار در عشق
چو میجوید نشان از بی نشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با بیان عشق عمیق و فدای جان کردن در راه معشوق آغاز میشود. شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره کرده و از آمادگی خود برای نثار جانش در عشق او سخن میگوید. او میگوید که جز عشق معشوق هیچ دینی ندارد و حتی اگر همه جهان بر او شورش کنند، از عشق او کاسته نخواهد شد. شاعر از معشوق میخواهد که او را به عنوان پاسبان عشق خود بپذیرد و در انتها به بینشانی و عدم توانایی در وصف عشق اشاره میکند. به طور کلی، شعر به عمق عشق و فدای جان در راه معشوق پرداخته و بیانگر احساسات عمیق عاشق است.
هوش مصنوعی: در هر زمان، شایسته است که هزاران جان برای دیدن چهرهای مانند تو فدای شود، زیرا تو دلانگیز و زیبا هستی.
هوش مصنوعی: توانایی فدای جانهای بسیار در یک لحظه برای دیدن چهره تو، چه نیازی به جان دیگری است؟
هوش مصنوعی: میگوید که اگر جانم هم باشد، من آمادهام تا آن را فدای تو کنم و هر لحظه به خاطر تو درگیر یک دنیا شوم.
هوش مصنوعی: من به جز عشق تو هیچ مذهب و اعتقادی ندارم و جز حضورت در کنارم، هیچ خانه و جایی ندارم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم احساسم را درباره عشق تو بیان کنم، حتی اگر هر موی من به زبانی برای گفتن آن تبدیل شود.
هوش مصنوعی: اگر هر دو جهان بر من بیفتند و علیه من شورش کنند، از شوق و عشق خود هرگز کم نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: عزیزم، میتوانی از خودت جدا شوی و به من توجه کنی. تا زمانی که میتوانی، خود را فراموش کن و تنها به من فکر کن.
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاهی و من در جمع تو نیستم، اشکالی ندارد، مرا به عنوان همراه و پاسبان بپذیر.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده در حال ابراز نگرانی و شگفتی از سخنی است که میخواهد بگوید. او حس میکند که ممکن است این سخن موجب خطا یا اشتباه شود و به دنبال آرامش و امان از عواقب آن است. او از خداوند درخواست میکند تا از او محافظت کند.
هوش مصنوعی: اگر هزار بار بر این در بکوبم، باز هم کسی نخواهد گفت که فلانی آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی عشق را میجوید، دیگر از عطار تنها یک یادگار نیست؛ چرا که در عمق عشق، بینشانی و عدم وجود خود را به نمایش میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.