گنجور

 
عطار

خاک کوی توام تو می‌دانی

خاک در روی من چه افشانی

سر نگردانم از ره تو دمی

گر به خون صد رهم بگردانی

با چو من کس که ناتوان توام

بتوان کرد هرچه بتوانی

گر به خونم درافکنی ز درت

بر نگیرم ز خاک پیشانی

سر مهر غم تو در دل من

راز عشقت بس است پنهانی

گر به رویم نظر کنی نفسی

همه از روی من فرو خوانی

من ز درمان به جان شدم بیزار

جان من درد توست می‌دانی

گر مرا درد تو نخواهد بود

سر بگردانم از مسلمانی

هیچ درمان مرا مکن هرگز

که نیم جز به درد ارزانی

گفته بودی که دل ز تو ببرم

که ز دلداری و پریشانی

نتوانی که دل ز من ببری

دل چگونه بری چو درمانی

من ز عطار جان بخواهم برد

برهد از هزار حیرانی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ما به هر مجلسی ز تو زده ایم

همچو بلبل هزاردستانی

بسته کاری نکرده ای با ما

مردمی کرده ای فراوانی

زود در هر چه خواستیم از تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

تا کی این لاف در سخن رانی

تا کی این بیهده ثنا خوانی

گه برین بی هنر هنر ورزی

گه بر آن بی گهر درافشانی

با چنین مهتران بی معنی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

ای پناه همه مسلمانی

رافع بن علی شیبانی

تاج دینی و از مکارم تو

همه اصحاب دین بآسانی

در معالی بلند مرتبتی

[...]

سوزنی سمرقندی

من یکی شاعرم نه سامانی

نز نژاد ملوک ساسانی

نه مرا باد حشمت میری

نه مرا اسب و طوق سلطانی

نه غلامان رومی و خزری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه