خاک کوی توام تو میدانی
خاک در روی من چه افشانی
سر نگردانم از ره تو دمی
گر به خون صد رهم بگردانی
با چو من کس که ناتوان توام
بتوان کرد هرچه بتوانی
گر به خونم درافکنی ز درت
بر نگیرم ز خاک پیشانی
سر مهر غم تو در دل من
راز عشقت بس است پنهانی
گر به رویم نظر کنی نفسی
همه از روی من فرو خوانی
من ز درمان به جان شدم بیزار
جان من درد توست میدانی
گر مرا درد تو نخواهد بود
سر بگردانم از مسلمانی
هیچ درمان مرا مکن هرگز
که نیم جز به درد ارزانی
گفته بودی که دل ز تو ببرم
که ز دلداری و پریشانی
نتوانی که دل ز من ببری
دل چگونه بری چو درمانی
من ز عطار جان بخواهم برد
برهد از هزار حیرانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و وابستگی شاعر به معشوق اشاره دارد. شاعر خود را همچون خاکی در کنار معشوقش میداند و به شدت به او وابسته است. او میگوید که حتی اگر معشوق او را به زحمت بیندازد یا در مسیر عشق به خونش بیفکند، باز هم سر از راه او برنمیگرداند. شاعر به درد و غم عشقش اعتراف میکند و میگوید که هرگونه درمانی برای او غیرممکن است، زیرا تنها درد عشق را میخواهد. او به معشوق میگوید که نمیتواند دلش را از او جدا کند و در نهایت، به یک حالت سرگشتگی و حیرانی اشاره میکند که از عشق ناشی میشود. این شعر نشاندهنده عمیقترین و خالصترین احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: من از خاک کوی تو هستم و تو از حال و احوال من مطلع هستی. تو میدانی که این خاک چقدر عشق و زیبایی در خود دارد.
هوش مصنوعی: هرگز از راه تو روی برنمیگردانم، حتی اگر صد بار به خونم بکشی.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من ناتوان باشد، میتواند برای تو هر کاری را انجام دهد که در توان دارد.
هوش مصنوعی: اگر به خون من هم پای بگذاری، از در تو دور نخواهم شد و از خاکی که پیشانیام بر آن سجده کردهام، دست نخواهم کشید.
هوش مصنوعی: محبت و غم تو به طور عمیق در دل من جای دارد و این عشق برای من به قدری ارزشمند است که به طور پنهانی در وجودم زندگی میکند.
هوش مصنوعی: اگر به چهرهام بنگری، تمام زندگیات را از روی من به حیات میآوری.
هوش مصنوعی: من از درمان و بهبودی خسته شدم، چون جان من تنها به خاطر درد توست. آیا میدانی؟
هوش مصنوعی: اگر درد تو برایم مهم نباشد، از ایمان و دیانت خود رو گردانم.
هوش مصنوعی: هرگز مرا درمان نکن، زیرا که من جز به درد و اندوه نمیتوانم زندگی کنم.
هوش مصنوعی: تو به من گفته بودی که از عشق تو دل بکنم، اما حالا حالت دلسوزی و بیقراری من را میبیند.
هوش مصنوعی: نمیتوانی دل مرا از من بگیری؛ چگونه میتوانی دل را بربایی در حالی که خودت را درمان میکنی؟
هوش مصنوعی: من از عطار میخواهم که جانم را بگیرد تا از هزار بلاتکلیفی و سردرگمی رهایی یابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آئین و رسم یونانی
ما به هر مجلسی ز تو زده ایم
همچو بلبل هزاردستانی
بسته کاری نکرده ای با ما
مردمی کرده ای فراوانی
زود در هر چه خواستیم از تو
[...]
تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
با چنین مهتران بی معنی
[...]
ای پناه همه مسلمانی
رافع بن علی شیبانی
تاج دینی و از مکارم تو
همه اصحاب دین بآسانی
در معالی بلند مرتبتی
[...]
من یکی شاعرم نه سامانی
نز نژاد ملوک ساسانی
نه مرا باد حشمت میری
نه مرا اسب و طوق سلطانی
نه غلامان رومی و خزری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.