بس نادره جهانی ای جان و زندگانی
جان و دلم نماند گر تو چنین بمانی
شاهی خوب رویان ختم است بر تو اکنون
بستان خراج خوبی در ملک کامرانی
از چشم نیم مستت پر فتنه شد جهانی
آخر بدین شگرفی چه فتنهٔ جهانی
نه گفتهای کزین پس فتنه نخواهم انگیخت
پس طره نیز مفشان گر فتنه مینشانی
تا دید آب حیوان لعل چو آتش تو
شد از جهان به یکسو از شرم در نهانی
چون هر نفس لب تو جانی دگر ببخشد
کس ننگرد به عمری در آب زندگانی
هرچند جان شیرین بردی به تلخی از من
تلخیم کرد لیکن شیرین ترم ز جانی
چون جان شوربختم شیرینی از تو دارد
شاید اگر به تلخی جانم به لب رسانی
عطار از غم تو زحمت کشید عمری
گر بر من ستمکش رحمت کنی توانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و ناامیدی شاعر نسبت به محبوبش است. شاعر از نادره جهانی میگوید و در آرزوی آن است که محبوبش همچنان به او توجه کند. او به زیبایی و تاثیری که محبوبش بر جهان دارد، اشاره میکند و میگوید که خواهش دارد که خوبیت او موجب خوشبختی دیگران شود. شاعر همچنین از تلخی جدایی و دردهایی که در زندگی با آن مواجه شده سخن میگوید، اما در عین حال میفهمد که عشق و زیبایی او را شیرینتر میکند. سرانجام، شاعر از محبوبش میخواهد که رحمت و محبت خود را نثار او کند، چرا که او مدتهاست به خاطر او زحمت کشیده است.
هوش مصنوعی: ای جان و زندگی، تو در این جهان بسیار نادر هستی و اگر به همین شکل بمانی، جان و دل من دیگر برایم نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای شاه خوبروی، تو بهترین و برجستهترین هستی. اکنون باید خراج زیبایی را از ملک کامیابی دریافت کنی.
هوش مصنوعی: از نگاه نیمه مست تو، جهانی پر از فتنه و آشوب شد. این شگفتی چه نوع فتنهای را به همراه دارد!
هوش مصنوعی: اگر تو اقرار نکردهای که بعد از این دیگر هیچگونه مشکلی به وجود نخواهم آورد، پس موهایت را هم نریز و به خاطر خودت، اگر میخواهی دردسر ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که آب حیات را دیدی، مانند آتش شیدا شدی و از دنیا به خاطر شرم در یک کناری پنهان شدی.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که لبهای تو زندگی تازهای به من میدهند، هیچکس به این عمر طولانی در آب حیات توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: هرچند با دلخوری و تلخی از من جدا شدی و جان من را دچار رنج کردی، اما همچنان در دل من، عواطف شیرینتری وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که در وجودم احساسات تند و عمیقی دارم، طعم شیرینی را از تو حس میکنم. ممکن است که اگر به عمق رنج و تلخیام بیافزایید، باز هم به آن شیرینی پی ببریم.
هوش مصنوعی: عطار به خاطر غم تو سالها زحمت کشید، اگر تو بخواهی میتوانی به من که مورد ستم قرار گرفتهام، لطف کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.