تا عشق تودر میان جان است
جان بر همه چیز کامران است
یارب چه کسی که در دو عالم
کس قیمت عشق تو ندانست
عشقت به همه جهان دریغ است
زان است که از جهان نهان است
اندوه تو کوه بیقرار است
سودای تو بحر بی کران است
شادی دل کسی که دایم
با درد غم تو شادمان است
با تو نفسی نشسته بودم
دیری است کم آرزوی آن است
گر دست دهد دمی وصالت
پیش از اجل آرزوی آن است
جانا چو تو از جهان فزونی
خود جان ز چه بستهٔ جهان است
بی صبر و قرار جان عطار
بر بوی وصال جاودان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرمابه سه داشتم به لوهور
وین نزد همه کسی عیان است
امروز سه سال شد که مویم
مانندهٔ موی کافران است
بر تارک و گوش و گردن من
[...]
ای آنکه لطیفه های طبعت
اجرا ده صد هزار جان است
کلک تو به شکل هست ماری
کش آب حیات در دهان است
با همت تو چهار طاقی است
[...]
لیلی که جمیله جهان است
در دوستی تو تا به جان است
هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ مست دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است
وصفش چه کنی که هرچه گویی
[...]
میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
از ما نکند کناره معشوق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.