تا عشق تودر میان جان است
جان بر همه چیز کامران است
یارب چه کسی که در دو عالم
کس قیمت عشق تو ندانست
عشقت به همه جهان دریغ است
زان است که از جهان نهان است
اندوه تو کوه بیقرار است
سودای تو بحر بی کران است
شادی دل کسی که دایم
با درد غم تو شادمان است
با تو نفسی نشسته بودم
دیری است کم آرزوی آن است
گر دست دهد دمی وصالت
پیش از اجل آرزوی آن است
جانا چو تو از جهان فزونی
خود جان ز چه بستهٔ جهان است
بی صبر و قرار جان عطار
بر بوی وصال جاودان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عطار نیشابوری به توصیف احساس عمیق عشق و عشق الهی میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق معشوق در میان جان او وجود دارد و همه چیز برای او بیارزش است. او از کمبود شناخت و درک عشق در جهان به شدت ابراز تاسف میکند و عشق را گنجی گمشده میداند. شاعر همچنین اشاره میکند که اندوه معشوق مانند کوهی بزرگ و آرزوی وصال به آن همچون دریا بیکران است. در نهایت، او به بیتابی و اشتیاق برای وصالی جاودانه اشاره میکند که آرامش جانش را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو در دل وجود دارد، زندگی بر هر چیز دیگری شایستهتر و موفقتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای کاش کسی پیدا میشد که در این دو جهان، ارزش و بهای عشق تو را درک میکرد.
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر گرانبهاست که نمیتوان به سادگی آن را برای دیگران صرف کرد، زیرا این عشق در عمق وجود خود و در پس پردهها پنهان است و به آسانی قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: غم تو همچون کوهی است که آرام و قرار ندارد، و عشق تو همانند دریایی بیپایان و وسیع است.
هوش مصنوعی: شادی قلب کسی که همیشه با اندوه و غم تو خوشحال است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که با تو نشستهام و دیگر آرزوی چیز خاصی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید که قبل از مرگ به وصالت برسم، آرزوی من همین است.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو که از همه چیز در دنیا برتر هستی، پس چرا روح خود را به چیزهای دنیوی محدود کردهای؟
هوش مصنوعی: عطار که همیشه پر از روزنای عشق و انتظار است، به شدت در جستجوی بوی وصال و پیوندی ابدی است. او به خاطر این اشتیاق نمیتواند آرامش داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آنکه لطیفه های طبعت
اجرا ده صد هزار جان است
کلک تو به شکل هست ماری
کش آب حیات در دهان است
با همت تو چهار طاقی است
[...]
خورشید ممالک جهان است
شایستهٔ بزم و رزم از آن است
هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ مست دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است
وصفش چه کنی که هرچه گویی
[...]
این باد بهار بوستان است؟
یا بوی وصالِ دوستان است؟
دل میبرد این خط نگارین
گویی خط روی دلستان است
ای مرغ به دام دل گرفتار
[...]
میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
از ما نکند کناره معشوق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.