گنجور

 
عطار

همه عالم خروش و جوش از آن است

که معشوقی چنین پیدا، نهان است

ز هر یک ذره خورشیدی مهیاست

ز هر یک قطره‌ای بحری روان است

اگر یک ذره را دل برشکافی

ببینی تا که اندر وی چه جان است

از آن اجسام پیوسته است درهم

که هر ذره به دیگر مهربان است

نه توحید است اینجا و نه تشبیه

نه کفر است و نه دین نه هر دوان است

اگر جمله بدانی هیچ دانی

که این جمله نشان از بی نشان است

دلی را کش از آنجا نیست قوتی

میان اهل دل دستار خوان است

دل عطار تا شد غرق این راه

همه پنهانیش عین عیان است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۸۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ادیب صابر

بگردان روی دل از فکرت بد

که بد کردن نه کار بخردان است

بدی اندیشه کردن در حق خلق

بدی کار تو در وی نهان است

کسی که نیکی اندیشد به هر کس

[...]

عطار

جهانی جان چو پروانه از آن است

که آن ترسا بچه شمع جهان است

به ترسایی درافتادم که پیوست

مرا زنارِ زلفش بر میان است

درآمد دوش آن ترسا بچه مست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

اگر کشوَرخدایِ کامران است

وگر درویشِ حاجتمندِ نان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه