ترسا بچهای به دلستانی
در دست شراب ارغوانی
دوش آمد و تیز و تازه بنشست
چون آتش و آب زندگانی
دانی که خوشی او چه سان بود
چون عشق به موسم جوانی
در بسته میان خود به زنار
بگشاده دهن به دلستانی
در هر خم زلف دلفریبش
صد عالم کافری نهانی
آمد بنشست و پیر ما را
بنهاد محک به امتحانی
القصه چو پیر روی او دید
از دست بشد ز ناتوانی
دردی ستد و درود دین کرد
یارب ز بلای ناگهانی
دردا که چنان بزرگواری
برخاست ز راه خرده دانی
ترسا بچه را به پیش خود خواند
پس گفت نشان ره چه دانی
گفتا که نشان راه جایی است
کانجا نه تویی و نه نشانی
چون پیر سخن شنید جان داد
عطار سخن بگو که جانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، نویسنده به توصیف دختری به نام ترسا میپردازد که در دستانش شراب ارغوانی دارد و به مانند آتش و آب زنده است. او به زیبایی و خوشی زندگی جوانی اشاره میکند و نشان میدهد که عشق او چگونه است. پیرمردی در داستان با دیدن او و از روی ضعف خود دچار درد و بیماری میشود. ترسا از او میپرسد که راه را چگونه شناسایی کند و او جواب میدهد که راه در جایی است که در آن نه تو هستی و نه نشانی. در نهایت، پیرمرد سخن ترسا را میشنود و جان میدهد. این شعر به نکات عمیق انسانی و فلسفی در مورد عشق و زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: یک جوان مسیحی در دستش لیوانی از شراب قرمز رنگ دارد.
هوش مصنوعی: دیشب او به طور ناگهانی و با انرژی زیاد وارد شد و همچون آتش و آب، زندگی را به جریان انداخت.
هوش مصنوعی: میدانی خوشی او چگونه است وقتی که عشق در دوران جوانی فراوان است؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که فردی با وجود محدودیتها و مشکلات، در تلاش است تا به خواستههای قلبی و آرزوهای خود دست یابد. او در حالی که به نظر میرسد در شرایط سختی است، سعی میکند به دنیای احساسات و محبتها راه پیدا کند.
هوش مصنوعی: در هر حلقه از موهای زیبایش، رازهای زیادی وجود دارد که فراتر از درک و باور ماست.
هوش مصنوعی: او آمد و نشسته و ما را در معرض آزمون قرار داد.
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که پیر صورت او را دید، از شدت ناتوانی و ضعف از حال رفت.
هوش مصنوعی: ای خدا، دردی گرفتم و ناگهان بلایی به سرم آمد که تنها تویی که میتوانی کمک کنی.
هوش مصنوعی: متأسفانه، چنان شخصیتی از راهی که کمتر شناخته شده بود، ظهور کرد که باعث شگفتی و اندوه شد.
هوش مصنوعی: ترسا بچه را صدا زد و از او پرسید که نشانی راه را چه میدانی.
هوش مصنوعی: گفت که علامت مسیر جایی است که نه تو حضور داری و نه نشانهای از تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که مردی با تجربه و دانش گفتار را شنید، زندگی عطار به عشق و شوق کلامش آغشته شد. اکنون از تو میخواهم که سخن بگویی تا جانم زنده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.